شنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۹

دوسال و چهارماهگي

آرتان حدود 2 ماه پشت سر هم مريضي هاي مختلف را پشت سر هم تجربه مي كرد، از دل درد شروع شد و بعد تب و استفراغ و بعد اسهال و بعد آميب و اسهال خوني و بعد سرما خوردگي و دو روز پيش كه ديگه ويروسي نمونده بود كه آرتانم پذيراش باشه پشت دست چپش خورد به اگزوز موتوري كه تازه خاموش شده بود و يك لايه پوستش رفت و چه كشيد چه كشيديم تا چند ساعت. مريضي و شب نخوابي ها از يك طرف و از سويي ديگر ناز بچه را كشيدن در دوران بيماري كه ممكن است به لوس شدن بچه بيانجامد.

منم كه مدتيست متاسفانه گوي دعوا و عصبانيت را از همه روبوده ام و داد مي زنم سر آرتان طفلك كه همان موقع احساس پشيماني دارم و مي دانم كارم نادرست است. بي خوابي و بد خوابي واقعا انسان را ناكار مي كند.

آرتان غرغرويم خيلي مرا كلافه كرده بود، آن 48 ساعت اسهال خونيش كه افتضاح بود و فاصله از 15 دقيقه بيشتر نمي شد و انگار اسيد بود كه خارج مي شد كه طفلك اين طور گريه مي كرد و يك بار كه بردم بشورمش ديدم كه مي لرزه از درد و اين قدر عصبي شدم كه تا ده دقيقه سرم را گرفته بودم تو دستام كه چرا اين بلاهاي عجيب غريب رو بايد بچه ها بچشند. دو شبانه روز دايم بغل بودن آرتان باعث شده بود كه عضله هاي بازوهام آنچنان سفت شده بود و درد مي كرد كه تا چند روز بعدش عملا بي دست بودم.

آرتان در 2 سال و 4 ماهگيش بسيار وروجك شده است، ريخت و پاش كن اساسي، بعضي وقت ها محكم مي زند و من نمي فهمم وقتي خيلي چيزهايي كه من تصورش را نمي كنم كامل متوجه مي شود، چطور متوجه نمي شود كه زدن درد دارد؟ خيلي هم كلك شده است، صبح هنوز چشمانش را باز نكرده بود كه گفت مامان فورباغه ام را برايم بخوان داشتم مي خواندم كه لگد محكمي به عكس قورباغه اش زد، گفتم مامان قورباغه ات دردش آمد، گفت من كه پاهام زير پتوهه!

ديروز موقع بازي در حاليكه من اسبش بودم موهاي من را جاي افسار اسب گرفت كه گفتم مامان درد مي ياد، دست هاش را آورد جلو صورتم كه من كه دست هام اينجاست.

من كه از اين كلك بازي هاش خيلي لذت مي برم.

اعتماد به نفسش هم در حال رشده كه خيلي خوشحالم، ديروز داشت به انواع مختلف از رو چهارپايه مي پريد، هر دفعه هم مي گفت اين جوريش هم بلدم، يه دفعه چپه شد و بدون اينكه از رو بره گفت چپه اش هم بلدم، من و ياشار خنده مان گرفته بود و من حسابي ذوق كردم

كارتون مورد علاقه اش كايلو هست كه يكسري كتاب هاي آموزشي بسيار مفيدش را هم انقلاب پيدا كردم كه آرتان هم استقبال كرد، در تمام مدتي كه كايلو پخش مي شود من بايد بدانم كه مامانش كجا رفته، چرا رزي(آجي كايلو) نيست، چرا كايلو ناراحته و ... مي دانم كه جمع خانواده براي آرتان بسيار مهم است و بودن همه اعضا كنار هم از همه مهم تر.

دست آرتان كه سوخته بود، برا سرگرميش چراغ هاي خيابان را مي شمرديم و باباش حسابي تعجب كرده بود كه آرتان اعداد را به انگليسي هم بلد است بشمارد.

جريان از پوشك گرفتن را دو بار امتحان كرديم و به اين نتيجه رسيدم كه هنوز آمادگي ندارد و با سرعت كند بهتر است است موضوع را پيش ببريم.

بچه در اين سن بسيار بسيار شيرين است، فقط بعضي وقت ها مادر را ديوانه مي كند. پرورش يك بچه خلاق احتمالا به پرورش يك مادر مجنون مي انجامد