یکشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۴


Karvansaraye Maranjab Posted by Picasa

کوير مرنجاب


Maranjab Posted by Picasa
جمعه،هيجده آذر همراه بچه‌هاي "کويرهاي ايران" عازم کوير مرنجاب شديم، دو سال پيش بود که از يکي از دوستان کاشاني نام مرنجاب را شنيدم و دايم دنبال رفيق راه مي‌گشتم، برنامه تنظيم شده "گروه نمونه" جمعه قبل از اين تاريخ بود و با اينکه من و ياشار قول داده بوديم همراه دوستان باشيم، خبر خوشي باعث شد که آن تاريخ سر از قائم‌شهر و بابل درآوريم، بعضي وقت ها به اين فلسفه‌ام معتقدتر مي‌شوم که هر جريان غيرمترقبه‌اي که در زندگي پيش مي آيد مسلما نويد شادي را به‌همراه خواهد داشت، اين بار با ديدن دوستان جديد به اين موضوع پابندتر شدم، ساعت هفت صبح از شهرک غرب راه افتاديم،‌ ماشين هاي اين مسير بهتر است دو ديفرانسيل باشند، اما غالب همراهان ما با سمند و پژو آمده بودند مسير به اين ترتيب است که تا کاشان بزرگراه است و از آنجا تا آران جاده اي دوطرفه،
ساعت 11:20 به آران ـ بيدگل رسيديم،‌ آخرين جايي که مي‌توان بنزين زد، در اين شهر گوشت و شير شتر به راحتي قابل خريد است، از آران به بعد مسير خاکي‌ست که جاده دو طرف پوشيده از درخت گز،شروع زيبايي را برايمان به ارمغان مي آورد، در مسير بوته هاي درمنه، خارشتر،اسپند، کاروان کش، تاغ و بوته هاي خشک قيچ قابل مشاهده است، يک گله 100 تايي شترديديم، بعضي از آنها باردار بودند ؛ساربانشان در مورد سوالم که تعداد و مدت بارداريشان را پرسيده بودم تذکر داد که واحد شمارش شتر نفر است و مدت بارداريشان يک سال. حتما در اين مسير همراه راه‌بلد داشته باشيد،‌ بعضي مسيرها چندراهه مي‌شد و اگر تابلويي هم وجود داشت بسيار ناپيدا بود؛ به سمت درياچه نمک راه افتاديم و چه همه لانه‌زنبوري، قبل از آن فکر مي‌کردم در مساحت کوچکي اين اعجاب طبيعت وجود دارد، اما تا چشم کار مي کند لانه‌زنبوري ديده مي‌شود، خياري که به زمين مي‌زنيد و ميل مي کنيد جدا مزه ديگري دارد، اين لانه ها و اين ترکيب از ترکيب شن و نمک به‌واسطه انبساط و انقباض حاصل از تغييرات نسبتا زياد هوايي کوير به‌وجود مي آيد، به جزيره سرگردان هم سر زديم، ساختماني آنجاست که محسن مي‌گفت از طرف دانشگاه‌تهران براي زلزله نگاري ساخته شده است، مطلبي در يک کتاب معتبر خواندم که دو چاه نفت در سال 1960 در درياچه نمک حفر شده است، دوست داشتم محل آنرا مي دانستم هر چند که خدا را شکر حالا حالاها لازم نيست اين اکوسيستم را به هم بريزند تا نفت از آن اسخراج کنند. تا يادم نرفته اينکه عباس جعفري در مصاحبه‌اش در مجله قشم گفته بود ما گنبدهاي نمکي با قدمت 80 ميليون ساله داريم، يک موضوع ديگر معدن طلايي است که در روستاي "زرآباد" سمنان در جاده کويري سمنان اصفهان وجود دارد و خدا را شکر فعلا به‌بهانه آب نداشتن آن روستا قابل بهره‌برداري نيست، واقعا ما روي گنج زندگي مي‌کنيم و کاش اين نقشه‌هاي گنج‌مان را فعلا پنهان نگاه داريم، به اميد آنکه نسل آينده مان قدر داده‌هاي خداداد سرزمينمان را شايسته‌تر بدانند. شنيدم در حواشي کوير مرنجاب مردم علاوه بر گندم و جو، هندوانه هم پرورش مي دهند که کاش مي‌ديديم قرمز است يا زرد، چون اطراف درياچه اروميه با اينکه شوره‌زار است هندوانه شيريني پرورش مي‌يابد که داخل آن زرد بوده و براي دفع سنگ کليه توصيه مي‌شود

سه‌شنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۴

پارسا

قرار بود صبح‌ها با هم بريم دوچرخه‌سواري، که خورد به اين آلودگي خطرناک تهران، قرار بود براي پروژه قلعه هاي ايران همراه باشيم، تازه يک گروه خوب کويرنوردي پيدا کرده بودم که ... هميشه مي‌گفتم سفر زيباترين بخش زندگي است، براي ماها که بي‌رفتن جان زندگي برايمان نمي‌ماند سفر مايه حياتمان است، پارساي عزيزاين روزها هواي تهران اينقدربد شده است که حتي با آن دوربين دوچشمي حرفه اي شما هم بيشتر از چند متري آنطرفتر قابل رويت نيست ، سفري پرهيجان برات آرزو دارمhttp://community.webshots.com/user/captainparsa2

یکشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۴


Bashgol near a spring Posted by Picasa

Bashgol Posted by Picasa

منطقه حفاظت شده باشگل


چهارشنبه 16 آذر به دليل آلودگي بيش از حد هواي تهران، تعطيل اعلام شد، با دوستان قزوين را انتخاب کرديم و نزديک ظهر راه افتاديم، بعد از تاکستان، سمت راست اتوبان، اولين جاده خاکي به روستاي جرندق مي‌رود که 180 خانوار دارد، شب‌ماني‌مان در اين روستا بود، صبح پنج شنبه 7 نشده راه افتاديم به سمت منطقه باشگل که با 26000 هکتار مساحت در هشت‌کيلومتري شمال غرب تاکستان واقع است، مهم‌ترين کوه‌ها و ارتفاعات منطقه "آق‌داغ"، کوه سفيد، چهل‌قز، قازان‌داغ، قره‌داش و کوه"قزقلعه" مي‌باشد که به مناسبت قلعه‌اي که از دوره ساسانيان بالاي آن به جاي مانده است، اين نام را گرفته، از قلعه چيز خاصي باقي نمانده است، ميراث فرهنگي براي بازسازي بنا اقدام نمود که با مخالفت محيط زيست به اين دليل که در منطقه حفاظت شده ساخت و ساز ممنوع مي‌باشد فعلا کار متوقف شده است، در حال حاضر در منطقه بيش از 300 قوچ و ميش و حدود 50 آهو مي‌باشد، بيشتر از همه وقتي به‌وجد آمدم که 17گراز و خوک را ديديم که از دامنه کوهي بالا مي رفتند و ياد شبي افتادم که در روستاي شورمست گراز به چادرمان حمله کرد و اگر سگ‌هاي روستا نبودند من الان احتمالا نبودم که اين مطالب را بنويسم، روباه ديديم که دمش دو برابر خودش بود و چه انداره اين حيوان زيباست، کلي کبک که در روستاهاي خرابه لابلاي ديوارها و گه گاه بالاي ديوارها تندتند راه مي رفتند، به سمت غرب کشور که مي رويم خوشبختانه احتمال ديدن پرندگان شکاري بالا مي رود، سنقر گندمزار ديدم، نزديک آبشخوري که آبش از سرما يخ زده بود. مابين روستاي جرندق و حسين آباد مزرعه شترمرغي‌ست که به اصرار من رفتيم تا براي اولين بار شترمرغ را ازنزديک ببينم، اصلا فکر نمي‌کردم اين‌قدر بزرگ باشد، از پرهايي که دور منطقه ريخته بود کلي جمع کردم، قزوين و زنجان را خيلي دوست دارم، دشت‌هاي شمال غرب کشورمان بي‌نظير است و از لحاظ جانوري غني‌تر از اين‌طرف‌ها،‌ يادمه يک بار بناب که رفته بوديم تو جاده که لک‌لک ديدم زبانم از شوق بند آمده بود، اما براي ياشار و دوستان آن منطقه، کاملا عادي بود. منطقه باشگل از نظر پوشش گياهي داراي فلور ايراني-توراني است و شامل گونه هاي مختلف به ويژه گونه‌هايي از جنس گون، سرپوشک، پياز، اسپرس، گل‌گندم، ورک، جووحشي، خارشتر، تلخ‌بيان، شيرين بيان و ... دو بناي تاريخي امامزاده هفت‌صندوق و قزقلعه(قلعه دختر) در منطقه واقع هستند. شهر ضياءآباد که حدود 10 دقيقه تا روستاي جرندق فاصله دارد گردو و انگور بي‌نظيري دارد. چون پنج‌شنبه شب قرار بود تهران باشيم وقت نداشتيم قزوين را بگرديم،‌اما دوستان همراهمان مسير برگشت‌مان از داخل قزوين را طوري انتخاب کردند که عمارت عالي‌قاپو و کاخ چهل‌ستون و دروازه تهران را ديديم، عمارت کلاه‌فرنگي و سردرعالي‌قاپو تنها بناهاي باقي مانده از باغ صفوي در شهرقزوين است. اين بنا در دوره قاجاريه مرمت و بازسازي شد و "چهل‌ستون" نام گرفت. اين عمارت به‌شکل هشت وجهي و در دو طبقه بنا شده است، نقشه بنا داراي طرحي با محورهاي چليپايي و برون‌گراست، سقف طبقه همکف پوشيده از مقرنس با طرح‌هاي بديع و سقف طبقه فوقاني آن، خنچه‌پوش است، اين بنا هم اکنون موزه است و من چه انداره آرزوي داشتن چنين خانه اي را دارم، از وقتي "خانوم" مسعود بهنود را خوانده ام دائم هوس آن خانه‌ها را دارم، من اصلا زندگي در عصر خودم را دوست ندارم، البته بازهم نسبت به نسل هاي آينده شکرگزارم که الان زندگي مي کنم،‌به ياشار مي گفتم ما احتمالا نوه‌هايمان را ببريم باغ وحش که سگ و گربه نشانشان دهيم و زماني که براي بز و گوسفند منطقه شکار ممنوع درست کنيم؛ پارک باراجين که خارج از قزوين مي‌باشد برايم ديدني بود، برج باراجين هم در مسير ديده مي شود، گويا نام اين پارک را به علت امامزاده‌اي که با نام باراجين درآن نزديکي مي باشد به اين نام نامگذاري کرده اند، اگر گذارتان به اين شهر افتاد باقلوايش را اصلا از دست ندهيد که مطمئنا ضرر مي‌کنيد، با محمد شرط بستيم سر يک جعبه باقلوا که من مي‌گفتم باقلوا اصلش از يزد است و محمد مي‌گفت از قزوين است، دوستاني که مطلع هستند اگر کمک کنند ممنون خواهم بود

دوشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۴


Tashk Lake Posted by Picasa

سیرجان شیراز یاسوج


Tashk Lake Posted by Picasa
اول از همه این رو بگم که دوست بسیار نازنینی, "الیهام صمدف" را به من معرفی کرد, خواننده و آهنگساز آذری که این چند روزه من دائم دارم آهنگ هایش را گوش می کنم, حتما گوش کنید . مسافرت شناخت پرندگان سفری بود چهار روزه که مقصود اصلی مان دریاچه طشک و بختگان بود, دو زیست گاه اصلی پرندگان در استان بهشت گونه فارس .از تهران که داشتیم به سمت قم می رفتیم, دریاچه حوض سلطان که از کنار جاده به راحتی دیده می شود سبب گفتگویی گردید در مورد گنبدهای نمکی و جزیره سرگردانی که داخل جزیره نمک می باشد, جزیره به تنهایی یک دنیا معنا دارد مخصوصا در مورد ما ایرانی ها, حال فکرش را بکنید "جزیره سرگردانی" گویا سیمین دانشور نیز نام کتابش را از اسم این جزیره گرفته است , بروم امشب یک نگاهی بیاندازم, با حافظه ام هیچ وقت به تفاهم نرسیده ام , همه چیز را زودتر از آنی که من می خواهم از خاطر می برد,دوستانی که خوابیده بودند حوالی ساعت 11 ظهر با صدای آهنگی از محمد نوری بیدار شدند و شهرزاد از نسل در حال انقراض نوری و نادرابراهیمی و ... برایمان گفت .نزدیک مهریز کاروانسرای "زین الدین" را دیدیم که نسبتا سالم مانده است و یکی از نهصد و نود و نه کاروانسرایی ست که شاه عباس, یکی از پیشروهای صنعت توریسم از خود به یادگار گذاشته است.شب را در قطرویه خوابیدیم, منطقه حفاظت شده بهرام گور که "ده وزیر" مرکزیت آن است, گور ایرانی در خطر انقراض است و تعدادی که باقی مانده اند در منطقه توران سمنان و بهرام گور فارس نگهداری می شوند. صبح چهارشنبه با راهنمایی محیط بانان منطقه به محلی رفتیم که احتمال دیدن گور بیشتر بود, خوشبختانه یک گله سی تایی دیدیم . چند خطر جدی که گور را تهدید می کند یکی روغن این حیوان است که گویا درمان بسیاری دردهاست, مسئله دیگر قارچ خاصی ست با عنوان دمبل که در این منطقه در می آید و دیگری گیاه آن غوزه که خاصیت صنعتی و دارویی دارد و کشاورزانی که برای برداشت محصول غالبا با موتور در منطقه در حال رفت و آمد هستند گه گاه این حیوان را تهدید می کنند . به همراه آقای جوکار و باقی دوستان در منطقه گشتی زدیم و از آبشخورها دیدن کردیم و خدایا چه همه پرنده داشت منطقه از جغد و سارگپه گرفته تا کبک و تیهو و سنگ چشم

پارک ملي خجير


laneye ankaboot Posted by Picasa
قبلا در مورد پارک ملي خجيرمطلب نوشته بودم، دوآخر هفته مهر را نيز در اين پارک گذراندم، چندين روستا در منطقه وجود دارد که حتما در پاييز زمين هاي گسترده پراز گلهاي داوودي را در نزديکي آنها مشاهده خواهيد کرد، اين پارک در انتهاي بزرگراه شهيد بابايي واقع مي‌باشد، يعني عملا خيلي نزديک به تهران است و امکان ندارد قوچ و ميش نبينيد، عکسي که مشاهده مي‌فرماييد لانه عنکبوت بسيار زيبايي ‌ست که رنگ‌هاي براقي دارد و نسبتا تپل مي باشد

parke melliye khojir (darre angoori) Posted by Picasa

سه‌شنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۴

جذابيت‌هاي تهران

جذابيت های تهران
اين مطلب را يکي از دوستان برايم فرستاده بودند: در هفته گذشته اعلام شد که تهران يکی از ده شهر نامطلوب جهان برای سکونت شناخته شد. اما تهران جذابيت های منحصر بفردی هم دارد که در هيچ جای دنيا نظير ندارد. تهران تنها شهری است که در آن می توانيد وسط خيابانهای آن نماز بخوانيد، وسط پارک شام بخوريد، در رستوران به ديدن مانکن های لباس های مدل جديد برويد، در تاکسی نظرات سياسی تان را بگوييد، در کوه برقصيد، اما برای ملاقات با نامزدتان بايد به يک خانه خلوت برويد. تهران تنها شهری است که در آن دو نفر روی دوچرخه می نشينند، چهار نفر روی موتورسيکلت می نشينند، شش نفر توی ماشين می نشينند، ۲۵ نفر توی مينی بوس می نشينند و ۶۰ نفر سوار اتوبوس می شوند. تهران تنها شهری است در دنيا که پياده ها حتما از وسط خيابان رد می شوند، اتومبيل ها حتما روی خط عابر پياده توقف می کنند و موتورسيکلت ها حتما از پياده رو عبور می کنند. تهران تنها شهر دنياست که در آن هميشه همه چراغ ها قرمز است، اما هر کس دوست داشت از آن عبور می کند.در تهران از همه جای ماشين ها صدا در می آيد، جز از ضبط صوت آن .در تهران هيچ جای زنها معلوم نيست، با اين وجود مردها به همه جاهايی که ديده نمی شود نگاه می کنند. همه در خيابان ها و پارک ها با صدای بلند با هم حرف می زنند، جز سخنرانان که حق حرف زدن ندارند . تهران تنها شهری است در دنيا که همه صحنه های فيلمهای بزن بزن را در خيابان های شهر می توانيد ببينيد، اما تماشای اين فيلمها در سينما ممنوع است. مردم وقتی سوار تاکسی می شوند طرفدار براندازی هستند، وقتی به مهمانی می روند اصلاح طلب می شوند و وقتی راه پيمايی می کنند محافظه کارند و وقتی سوار موتورسيکلت می شوند راست افراطی می شوند. رانندگی در تهران مثل سياست ايران است، هرکسی هر کاری دلش بخواهد می کند، اما همه چيز به کندی پيش می رود. ماشين ها در کوچه های تنگ با سرعت ۷۰ کيلومتر حرکت می کنند، در خيابانها با سرعت ۲۰ کيلومتر حرکت می کنند و در بزرگراهها پارک می کنند تا راه باز شود. در شمال شهر تهران مردم در سال ۲۰۰۸ ميلادی زندگی می کنند و در جنوب شهر در سال ۷۰ هجری قم

دوشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۴


near beach Posted by Picasa

citycenter Posted by Picasa

dubai Posted by Picasa

دوبي

چهارشنبه ، ششم مهر به‌منظور بازديد از نمايشگاه "جي‌تکس" رفتيم دوبي، خوبي اين مسافرت به اين بود که آن همه پولي که من براي کلاس زبان هايم داده بودم حلال شد و ما در عرض چهار روز با لهجه‌هاي چيني، هندي، فيليپيني،‌فرانسوي،‌عربي و ... مجبور بوديم گفتمان کنيم و انگليسي متوجه شويم آن هم با چه لهجه هايي،‌ياد دوران دبيرستان افتادم که معلم انگليسي‌مان با لهجه سمناني به ما انگليسي ياد مي‌داد. ديدن غرفه‌هاي ميکروسافت، اراکل، ناول و بيشتر از همه لينوکس و کلاه قرمزها من و ياشار را حسابي به وجد آورده بود. از نمايشگاه که بگذريم ترافيک دوبي دست کمي از تهران ندارد، قرار است تا سال دوهزار و ده مترويشان راه بيافتد، تنها تفاوتي که با تهران دارد در اين است که صداي بوق نمي‌شنويم و به علت مدل ماشين ها از دود خبري نيست،‌ داشتم فکر مي‌کردم چه‌طور براي صرفه مالي تنها يک عده معدود،‌ اين همه جمعيت تهران هرروز بايد اين همه دود بخورند؟؟ آخر مگر در اين خاک عزيز همه چيز ساخت وطن است که خودروهايمان بايد خودروي ملي باشد و چه اندازه هم پيشرفت داريم که بعد از چندين سال پيکان را تبديل به "آردي" کرده‌ايم‌ ! چه بر سرما آمده؟ داريم با خودمان و خاکمان چه مي‌کنيم ،‌ماها خيلي خيلي کار داريم که به نسل آينده و آيندگانمان بيانديشيم، چند وقتي بود که سعي مي‌کردم با جوان‌هاي فاميل روابطم را محدود کنم ،آنهم به اين علت که به عينه مي‌ديدم کلمه‌اي با عنوان مسئوليت براي جوانان ما هيچ مفهومي ندارد و در بسياري مسايل نمي‌توانستم کارهايشان را توجيه کنم، اين مطلب را داشته باشيد برمي‌گرم، دوبي که رفته بوديم براي از خيابان ردشدن دچار مشکل شده بودم،‌مي‌ايستادم وقتي کسي رد مي‌شد من رد مي‌شدم؛ نميدانستم در چه شرايطي مي‌توان از خيابان رد شد، چراغ‌هاي عابر پياده را اولين بار آنجا ديدم که عابر پياده با فشار دادن دگمه عملا حضور خود را اعلام مي‌کند و بيش از چند ثانيه طول نمي‌کشد که چراغ سبز مي‌شود و عابر پياده مي‌تواند عبور کند؛ من تا اين سن که رسيده‌ام هيچ کس به من از خيابان ردشدن را ياد نداده است، تنها ابتدايي که بودم مي‌گفتند راست را نگاه کن، چپ را نگاه کن اگر ماشين نمي‌آمد رد شو، احساس نابلدي هم نمي‌کردم که مثل کلاس‌هاي ديگر بروم جايي تا ياد بگيرم،‌ هميشه سعي مي‌کردم از خط عابر پياده رد شوم و کلي احساس خودبزرگ‌بيني مي‌کردم ؛ اين مطلب را گفتم که برگرم به ارتباطم با جوان ها و نوجوانان فاميلمان، آنها وقتي ياد نگرفته‌اند، جايي ازشان کاري خواسته نشده،‌ از کجا بايد مسئوليت را بشناسند؟ هميشه مي‌گفتم براي سروسامان دادن به مسائل ايران عزيزمان اگر هرکداممان از خودمان شروع کنيم جهش جامعه‌مان را خواهيم ديد ، اما درستي‌ها و راستي‌ها را از کجا ياد بگيريم ؟؟در دوبي دست همه بچه هاي نه تا ده ساله موبايل است، هر نقطه داخل و بيرون شهر امکان ندارد جايي را پيدا کنيد که آنتن پر نباشد،‌ در مورد سيستم موبايل کشورمان مي‌گفتم تکنولوژي تا پا بگيرد با مشکلات زيادي روبه‌رو مي‌شود ، اينکه موبايل خط نمي‌دهد ، يا مشترک اصلا موجود نمي‌باشد و ... بعد از بهينه کردن سوئيچ‌ها و "بي‌تي‌اس"ها و ... درست مي‌شود،‌ اما بيشتر از 10 سال گذشته که اين سرويس در ايران ارائه شده است،‌ آيا بعد از اين مدت تازه قرار است "آردي" را جاي پيکان ببينيم؟؟سيستم الکتريکي مثل ايران است، در نتيجه براي شارژ و استفاده از وسايل برقي مان مشکلي نداريم. سيتي‌سنتر که رفته بوديم رفتيم شهربازي که بيشتر بزرگ ترها مشغول بودند، در سرزمين عجايب، در خيابان اشرفي‌اصفهاني، پايين‌تر از پل همت يکسري از اين بازي‌ها براي بچه ها وجود دارد؛ ‌من و ياشار که نمي توانستيم بياييم بيرون،‌ نمي دانم پدرمادرها جه‌طور بچه ها را از آنجا جدا مي‌کنند

یکشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۴


shoormast Posted by Picasa

شورمست

سه‌شنبه بيست‌و هشت شهريور ساعت شش نشده از تهران راه افتاديم، از جاده فيروزکوه به مقصد شورمست. اين روستا که در منطقه سوادکوه واقع است به واسطه درياچه طبيعي‌اش، شهرت توريستي پيدا کرده است. مسير
روستا: از تهران در جاده فيروزکوه که پيش مي‌رويد نرسيده به پل‌سفيد سمت چپ، مسير جنگلي روبه‌روي پل‌سفيد چشم‌انداز زيبايي را پيش رويتان مي‌گذارد. از پل عبور مي‌کنيد، ابتدا به روستايي با نام شورمست‌رودبار مي‌رسيد که تاآنجا مسير آسفالته است ؛ هم‌چنان که ادامه مي‌دهيد مسيري به سمت درياچه مي‌رود و مسيري ديگر به سمت روستا ـ با ماشين از پل‌سفيد تا شورمست پانزده دقيقه است. حيات وحش کنوني روستا و جنگل‌هاي اطراف شامل: خرس قهوه‌اي، روباه، قرقاول، کبک، گرگ، شغال، خرگوش، گراز، سنجاب و شوکا مي‌باشد، جالب آنکه 50 سال پيش به‌سهولت پلنگ و گربه وحشي ديده مي‌شده است. پوشش گياهي شامل درختان بلوط، خرمالو، چنار، نارون، آلوچه‌جنگلي، توسکا و بوته‌هاي تمشک مي‌باشد. توسکا گياهي‌ست که آب بسيار مي‌خواهد و بلوط درختي‌ست که زنبور عسل بر شاخه‌هاي آن کندو مي‌سازد. چشمه‌اي با نام "چائو چشمه" آب شرب روستا را تامين مي‌کند و اين نام از آنجا گرفته شده ايت که ساليان پيشين که چشمه‌هاي بسيار آب روستا را تامين مي‌کردند اين چشمه بهترين آب را داشته، آنگونه که تنها براي درست‌کردن چاي استفاده مي‌شده است. روستاهاي اطراف ضغيف‌کلا و حاجي‌کلا هستند که در روستاي ضعيف‌کلا چشمه‌اي با عنوان سلکاآب (آب‌سرد) وجود دارد و مردم هم اکنون نيز از آن استفاده مي‌کنند. در اين سفر هدف اصلي من و ياشار استراحت بود و دور بودن از هرآنچه که با نام تکنولوژي ما را از خاکمان، از طبيعت بکرمان و از صفاي دروني انسانيمان جدا ساخته است ؛ خوشبختانه دخترمان(آيسودا) در اين زمان آزاد بود و همراه ما،‌دوستان عزيزمان ميثم و سينا نيز لطف کردند در اين سفر با ما بودند. کاش همه ما گوشه دنجي داشته باشيم که هراز چندگاهي با نداي دروني‌مان هم‌کلام شويم؛ آب از چشمه آوردن؛ با هيزم چاي درست کردن، صبح زود رفتن و از ده بغل شير گرفتن، نشستن روي تپه‌اي و خاطره مرضيه و دلکش و هاتف و سيمين و... را با خواندن آهنگ‌هاي ماندگارشان زنده‌کردن، دستها را تا آرنج براي چيدن تمشک زخم و زيري کردن ، در مه خوابيدن و آهنگ "گول‌پنبه" و "اونيدماکي" را زمزمه‌کردن،شب دنبال سنجاب‌ها لابه‌لاي شاخه‌ها گشتن،خاک‌برگ جمع کردن، به‌دنبال هيزم رفتن و نان از تنور گرفتن ،درازکشيدن واجازه‌دادن به بره‌اي تا انگشت پاي شما را مزمزه کند، خوردن گلابي جنگلي(وليک) و ... جاي همه دوستان عزيزمان خالي

شنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۴

سد علويان

بيست وچهارم و بيست‌وپنجم شهريور رفتيم بناب که به خانواده ياشار سر بزنيم، خوشبختانه فرصتي دست داد، به‌‌همراه پدرمادر ياشار رفتيم اطراف سد علويان.سد علويان بر روي رودخانه صوفي چاي در 5/3 كيلومتري شمالغربي شهر مراغه در استان آذربايجان شرقي احداث گرديده است. رودخانه صوفي چاي كه از ارتفاعات سهند سرچشمه مي گيرد ، پس از عبور از غرب شهر مراغه و جنوب شهربناب به درياچه اروميه مي ريزد.هدف از احداث سد علويان جمع آوري و كنترل جريان هاي سطحي صوفي چاي جهت تامين آب شرب شهر مراغه و پادگان نظامي، جبران قسمتي از كمبود نيازهاي آبياري و كشاورزي دشت مراغه و باغات اطراف آن و همچنين توليد انرژي برقابي مي باشد. اين سد در کنار روستايي با همين نام واقع شده است .دره فوق‌العاده سرسبزي ، همراه درختان گردو ،بادام ،آلوچه ،سيب ،انگور ، گلابي و به

يوز در خطر انقراض







خانواده Felidae
گونه Acinonyx jubatus
يوز غيرعادى ترين عضو خانواده گربه سانان است كه به جاى تاكتيك هاى كمين يا شكار گروهى به سرعت خويش متكى است. سريع ترين جانور روى زمين كه سرعتش در مسافت هاى كوتاه مى تواند به ۱۱۰ كيلومتر در ساعت برسد. بدنى كشيده و باريك، ستون فقراتى انعطاف پذير و پاهايى بلند با چنگال هايى كند و جمع نشدنى دارد. دمى بلند و عضلانى دارد كه در تعقيب و گريزهاى در سرعت بالا به حفظ تعادلش كمك مى كند. سينه اى بزرگ و كمرى باريك دارد. سرش كوچك و پوزه اش كوتاه است. چشمانش بالا قرار گرفته، سوراخ هاى بينى اش گشاد و گوش هايش كوچك و گرد است. • موفرش: زرد سوخته با خال هاى سياه گرد كوچك. چهره اى كاملاً متمايز با «خطوط اشكى» كه از گوشه چشم تا گوشه دهان امتداد مى يابد.توله ها تا سه ماهگى به سياهى مى زنند و روى پشت و گردنشان يالى از موهاى بلند آبى _ خاكسترى دارند. الگوى خال ها در هر فرد متمايز است. • اندازه: طول سر و بدن تا ۱۳۵ سانتى متر، طول دم ۶۶ تا ۸۴ سانتى متر و وزن ۳۹ تا ۶۵ كيلوگرم. نرها تا ۱۵ درصد از ماده ها بزرگتر هستند
زيستگاه: ساوانا و جنگل هاى خشك.پراكندگى: زمانى در بيش از ۴۰ كشور در سرتاسر آفريقا و آسيا پراكنده بود اما اكنون گونه اى در خطر انقراض است كه عمدتاً در جمعيت هاى كوچك و قطعه قطعه در آفريقا و چند جمعيت كوچك در ايران يافت مى شود
رژيم غذايى: در آفريقا عمدتاً از آنتيلوپ هايى با جثه متوسط، غزال تامسون و ايمپالا تغذيه مى كند. پرندگان زمينى و نيز خرگوش و
نوزاد غزال كه در هنگام حركت در علف هاى بلند بالا و پايين مى پرند را شكار مى كند.
• توليدمثل: ماده ها در دو سالگى مى توانند توليدمثل كنند و در طول فصل چندبار فحل مى شوند كه طول هر چرخه اش تقريباً ۱۲ روز است پس از ۹۰ تا ۹۵ روز آبستنى معمولاً سه تا پنج توله به دنيا مى آورند. نرها در سه سالگى توليدمثل مى كنند.•سازمان اجتماعى: ماده ها جز در زمان پرورش توله ها تنها زندگى مى كنند. يوز ماده تا ۱۸ ماهگى از توله ها مراقبت مى كند. پس از آن توله هاى برادر و خواهر تا شش ماه ديگر با هم مى مانند. در حدود دو سالگى ماده ها گروه را ترك كرده و نرها گاهى تا پايان عمر در گروه هاى ائتلافى با هم مى مانند. قلمروهاى حقيقى ندارند.

• طول عمر: تا ۱۲ سال (در اسارت تا ۱۷ سال)• وضعيت حفاظتى: در سرتاسر منطقه پراكندگى اش عمدتاً در اثر تخريب زيستگاه، شكار طعمه هايش توسط انسان و مزاحمت هاى مستقيم در خطر انقراض است. در آفريقا ممكن است بين ۵ تا ۱۵ هزار يوز باقى مانده باشد و تعدادش در آسيا از ۲۰۰ كمتر است. زيرگونه آسيايى به شدت در خطر انقراض است.
راز فنا
بيژن فرهنگ دره شورى

«شهر دقيانوس» را در جيرفت در طول يك سال ويران و خاكش را الك كرديم و به باد داديم. آب از آب تكان نخورد، هيچ كس اعتراض نكرد، هيچ مامور ميراث فرهنگى از غارتگران و حفاران غيرمجاز كتك نخورد و هيچ كارشناسى خود را در سازمان ميراث فرهنگى به آتش نكشيد. خبرنگار هيچ روزنامه اى رپرتاژ مستندى از اين فاجعه عظيم تهيه نكرد و كسى نفهميد كه چگونه و توسط چه كسانى اين بلا بر سر ميراث فرهنگى ما آمد. اين بلا برخورد شهاب نبود كه در لحظه صورت گرفته باشد. يك سال در روز روشن و در زير بلند آفتاب، هزاران نفر كندند و بردند، يك شهر كهن را، كهن ترين تمدن بشر را و تلويزيون ما با كانال هاى متعددش نگفت شهر دقيانوس كجا بود و چه شد؟ تلويزيون ما نگفت كه ما چه چيزى را از دست داده ايم! تلويزيون ما هيچ نگفت. اين قبيل بلاها بر آثار كهن ما در مقياس كوچك و بزرگ دائم نازل مى شود؛ هر سال، هر ماه، هر روز و خبرى نمى شود. جنگل هاى شمال را تمام كرديم- جنگل هاى دشتى پائين دست، جنگل هاى ميان بند و جنگل هاى بالابند را. همه اين جنگل ها را با اشكوب هاى متعدد، با درختان و گياهان گوناگون و هزاران پستاندار و پرنده و حشره بى مانند به تدريج نابود و از صحنه روزگار محو كرديم. در هيچ دانشكده منابع طبيعى كسى اعتصابى راه نينداخت. هيچ كارشناس منابع طبيعى در زير چرخ هاى كاميون هاى قاچاقچيان چوب دزد كشته نشد.در سراسر ميهن پهناورمان چمن زارهاى پرمحصول و پرتوليد را شخم زده و به مزارع كم بازده كشاورزى تبديل كرديم. همه آهوها را زدند و دشت هاى ايران از آهن تهى شدند. هيچ كس گريه نكرد و هيچ كس مقاله اى در ماتم اين فاجعه ننوشت. شكاربان ها شهيد شدند باز هم خبرى نشد. شير و ببر منقرض شدند، گور و يوز و انواع آهوان ايران در حال انقراضند و به دنبال آنها صدها جانور ديگر را مى توان فهرست كرد. بسيارى از گونه ها را بدون آنكه بشناسيم از دست داده ايم براى هميشه.اگر تمام علم جهان و تمام ثروت جهان متحد شوند يكى از آنها را نمى توانند بازگردانند. انقراض حادثه اى ابدى است. تمام اين حوادث غم انگيز با ابعاد عظيم اش در سرزمين ما، پيش چشم ما و بغل گوش ما رخ داده و ما هفتاد ميليون ايرانى نه ديديم، نه شنيديم و نه فهميديم كه چه چيزهاى با ارزشى را براى هميشه از دست داده ايم. ميراث طبيعى ما ثروت همه ايرانيان بوده و هست. ميراث فرهنگى ما آبرو و حيثيت همه ايرانيان بوده و هست. همه چيز را از دست مى دهيم و كسى چيزى نمى گويد.دانشگاه ها، روزنامه ها، راديو و تلويزيون همه چيز مى گويند، همه چيز چاپ مى كنند، هر چيزى مى نويسند جز آنچه بايد بنويسند. بلايى كه بر سر بركه ها، رودخانه ها، درياچه ها و درياهاى ما مى آيد از بلاهاى ديگر كمتر نيست. چه كسى چه مى گويد و چه مى نويسد؟ چه حادثه و چه فاجعه اى بايد رخ دهد كه رسانه ها عكس العمل نشان دهند؟ چرا در اين مورد چيزى نمى گويند؟ چرا هيچ كس انتظارى هم ندارد؟ اين همه بودجه در اختيارشان مى گذاريم كه براى كشور ايران چه كارى انجام دهند؟ مهم ترين مسائل كشورمان چيست؟ مهم ترين ثروت و مهم ترين ويژگى حيثيتى ما كدام است؟ چه بلايى است كه اگر آمد جبران پذير نخواهد بود؟ چيست كه اگر از دست داديم ديگر نمى توانيم به دست آوريم؟ آيا خبرنگاران روزنامه ها، راديوها و تلويزيون هاى ما مى دانند؟ صد سال پيش يك باستان شناس انگليسى بسيارى از آثار باستانى مصر را طى چندين سال بر كشتى هاى كوچك و بزرگ بار كرد، به انگلستان برد و موزه هاى انگليس را پر كرد. اين باستان شناس در كتاب خاطرات خود كه آن هم صدسال پيش چاپ شده مى نويسد، «سال هاى سال توسط كارگران مصرى آثار باستانى مصر را از محل آثار به كنار رود نيل آورده و سوار كشتى مى كرديم. يكى از سركارگرها كه طى سال ها كار با ما مختصرى انگليسى ياد گرفته بود روزى از من پرسيد مگر در مملكت شما سنگ نيست كه اين همه سنگ از اينجا مى بريد؟» كارگر بدبخت مصرى صد سال پيش نمى دانست چه چيز با ارزشى را بار كشتى هاى انگليسى مى كند. اكنون وضعيت فكرى ما با آن كارگر بدبخت مصرى صدسال پيش تفاوت چندانى ندارد. ما به صورت عام نمى دانيم چه چيزهاى با ارزشى را چقدر ارزان مى فروشيم. چقدر همه چيز را مفت از دست مى دهيم

نبرد نابرابر
مژگان جمشيدى

احداث بزرگراه ها، معادن، راه آهن، خشكسالى، چراى بيش از حد دام، شكار بى رويه، كمبود طعمه يوز و تكه تكه شدن زيستگاه ها در حال حاضر بزرگترين خطراتى است كه بقاى نسل اين جانور را در هاله اى از ابهام قرارداده و تداوم اين روند مى تواند براى هميشه اين جانور را از عرصه حيات پاك كند. در عين حال به رغم تمامى دخل و تصرفات صورت گرفته و تخريب هاى پيش گفته، خبر مى رسد كه سايت انرژى اتمى در بخش هايى از منطقه دره انجير در شرف احداث است و با احداث بزرگراه به منظور اتصال كرمان به يزد دره انجير عملاً دو نيم مى شود.مولايى مسئول پناهگاه حيات وحش دره انجير مى گويد: دره انجير فقط ۱۱۵۰ راس كل و بز و قوچ و ميش و ۵۰ راس جبير دارد و نسل آهو در اين منطقه به طور كل از بين رفته است. تلاش زيادى براى احداث آب انبار و جمع آورى آب در پشت سدها به منظور تقويت چشمه هاى آب در دره انجير و خشكسالى و چراى دام پوشش گياهى را تا حد زيادى نابود كرده ايم. از اين رو فقط امسال ۲۰ تن علوفه در ۱۰ منطقه نزديك آبشخورها توزيع كرديم. با اين حال تهديد زياد است. معدن سنگ آهن چادرملو افراد زيادى را به داخل منطقه دره انجير كشانده و روزانه ۲۰۰ دستگاه ماشين از اين نقطه عبور مى كند. در عين حال انفجارهاى معدن هم تا حدى امنيت را سلب كرده. جاده يزد- طبس هم از دل منطقه عبور مى كند كه خود يك تهديد است. وى مى افزايد: سايت انرژى اتمى هم قرار است دستگاه هاى آب شيرين كن خود را در منطقه فعال كند و معادن مدنظر آنها هم به زودى قرار است با توافقات بين دو سازمان فعال شود. اكبر همدانيان معاون فعلى پروژه حفاظت از يوزپلنگ نيز در ادامه مى افزايد: تكه تكه شدن زيستگاه هاى يوز باعث قطع ارتباطات بيولوژيك و ارتباطات جفتگيرى بين جمعيت ها مى شود، از طرف ديگر نور ماشين ها و سروصدا حيوانات را آزار مى دهد و امنيت را سلب مى كند به طورى كه موارد متعددى از تلفات آهو و حتى يوز در همين جاده ها داشتيم. به همين منظور بايد كريدورهاى زيستى را با احداث پل هاى روگذر و زيرگذر براى تردد حيوانات تعبيه كرد. وى مى افزايد: الان بحث معادن را داريم. ما نمى توانيم با تاسيسات انرژى اتمى يا سنگ آهن چادرملو در دره انجير، زغال سنگ طبس و «مزينو» در ناى بندان مخالفت كنيم اگر تاسيسات توليد انرژى از زغال سنگ در طبس نيز ايجاد شود باز يك بخش وسيعى از منطقه از بين مى رود. به طورى كه يكى از يوزپلنگ ها در همين كندوكاوهاى معدن، ۳- ۲ سال قبل در ناى بندان افتاد و فك صورتش داغان شد. همدانيان خاطرنشان ساخت: فعاليت انرژى اتمى در دره انجير فعلاً در حد اكتشاف است و ما هم مخالفت مى كنيم اما بعد از يك مدتى مكاتباتى بين مسئولان دو سازمان انجام مى شود و به هر حال يك سرى مسائل مملكتى به ميان مى آيد كه ديگر به ما ارتباط پيدا نمى كند و متاسفانه يك بخش قابل توجهى از فعاليت سايت اتمى در منطقه امن دره انجير است. • بحران غذايى يوز جدى استبراساس آخرين برآوردها جمعيتى بالغ بر ۶۰ قلاده يوز در كشور موجود است كه هر كدام از اين يوزها در بدترين شرايط هم نيازمند يك طعمه در هفته هستند. حال با احتساب هر ماه ۴ هفته و در هر سال ۵۲ هفته مى توان نتيجه گرفت كه همين تعداد محدود يوز باقيمانده براى بقاى خود در يكسال نيازمند ۳۲۲۰ راس طعمه است و اين طعمه چيزى نيست جز قوچ و ميش، كل و بز، آهو و جبير و حتى خرگوش. حال براى اينكه اين تعداد جانور گياهخوار در يك سال توسط اين يوزها شكار شود بايد جمعيت قابل توجهى از وحوش در منطقه موجود باشد كه حداقل ۲۰ تا ۲۵ درصد آن به تغذيه يوزها برسد. بدين ترتيب مى توان نتيجه گرفت در ۵ زيستگاه معرفى شده يوز مى بايست جمعيتى بالغ بر ۱۳ هزار راس از انواع شكار در اين مناطق موجود باشد. اما آيا به راستى اين تعداد خوراك در زيستگاه هاى يوز وجود دارد تا با تغذيه از آنها بتواند به حيات خود ادامه دهد؟ هوشنگ ضيايى مى گويد: مطالعات صورت گرفته نشان مى دهد رژيم غذايى يوز در ايران به سمت خرگوش ها تغيير يافته است حتى در مناطقى كه به قدر مكفى شكار موجود است ديده شده يوز از خرگوش هم تغذيه كرده است و در نمونه هاى مدفوع (سرگين) يوز موى خرگوش يافت شده كه اين موضوع را به اثبات مى رساند.» با اين حال تخريب زيستگاه ها، خشكسالى، فقر پوشش گياهى، شكار بى رويه و چراى دام جمعيت طعمه هاى يوز را به شدت كاهش داده است و از همه مهمتر اينكه يوز در اين سفره محقرانه باز هم تنها نيست و در برخى مناطق مثل مياندشت، توران و بافق رقبايى چون پلنگ و كفتار و گرگ را در كنار خود دارد كه امكان تغذيه را براى او دشوارتر كرده است.با اين حال در حالى كه كارشناسان مسئول در پروژه حفاظت از يوزپلنگ به شدت به فقر طعمه هاى يوز در زيستگاه ها اشاره مى كنند حال اين پرسش به ذهن مى آيد كه با اين فقر حيات وحش و شكار در مناطق پس چرا سازمان اقدام به صدور مجوزهاى ويژه و عادى شكار براى شكارچيان داخلى و خارجى مى كند. با گذشت ۵/۱ سال از اجراى پروژه يوز، سازمان محيط زيست در منطقه حفاظت شده بافق كه يكى از سايت هاى حفاظتى پروژه بود اقدام به صدور مجوز شكار ويژه كرد اما شكارچى خارجى كه براى شكار به منطقه آمده بود با مشاهده يك قلاده يوز و دو توله اقدام به تهيه عكس و فيلم از آنها مى كند و نهايتاً از شكار منصرف مى شود!!همدانيان در اين رابطه مى گويد: «شايد در همان زمان پروانه شكار در توران و كوير هم صادر شده باشد اما سازمان بعداً از صدور اين پروانه ها خوددارى كرد و الان در ۵ منطقه پروانه شكار صادر نمى شود.» اما به گفته على اكبر كريمى مسئول اداره محيط زيست بافق سال گذشته در مناطق آزاد بافق ۲۰ پروانه شكار چهارپا صادر شد كه ۱۸ مورد آن موفقيت آميز بود و دو مورد موفق به شكار نشدند. در حالى كه به اعتقاد كارشناسان تمامى زيستگاه هايى كه به نوعى در همسايگى اين ۵ منطقه هستند مى بايست به عنوان زيستگاه هاى پشتيبان يوز، شكار ممنوع باشند. با اين تفاسير به نظر مى رسد فروش پروانه هاى شكار ويژه به قيمت ۶- ۵ هزار دلار و نيز پروانه هاى عادى به شكارچيان داخلى و خارجى هنوز هم براى سازمان محيط زيست بيشتر در اولويت است تا حفظ نسل يوزپلنگ آسيايى. همدانيان مى گويد: ما با نظر شما موافق هستيم كه شكار بايد ممنوع باشد چون جمعيت شكار در حدى نيست كه بخواهيم مجوز بدهيم. حتى در همه جاى ايران بايد شكار ممنوع شود!» با اين حال مسئولان سازمان حفاظت محيط زيست هر بار در پاسخ به اين سئوالات كه براى يوز چه كرده ايد به دفعات پاسخ داده اند: «سطح حفاظتى را ارتقا داده ايم، مناطق را از شكار ممنوع به پناهگاه و از حفاظت شده به پارك ملى ارتقا داديم، محيط بان استخدام كرده ايم. دوربين هاى تله اى كار گذاشته ايم، دام را از مناطق بيرون رانده ايم، جريمه كشتار هر قلاده يوز را تا ۱۰ ميليون بالا برده ايم و بالاخره اينكه سيدمحمد خاتمى هم تمامى دستگاه ها و ارگان هاى مرتبط را همچون وزارت كشور، نيروى انتظامى، وزارت صنايع و معادن، جهاد كشاورزى، راه، نيرو و... را به همكارى با محيط زيست براى حفظ نسل يوز فراخوانده است
و اما شواهد موجودپروژه يوز ۱۰ روز ديگر به پايان مى رسد، از ۴ استراتژى تعريف شده در پروتكل پروژه ۲ مورد آن هنوز محقق نشده است. مطالعات اقتصادى و اجتماعى نيمه تمام رها شده و آموزش جوامع محلى هرگز به انجمن يوزپلنگ آسيايى در وقت مقرر واگذار نشد.۳۵ نيروى محيط بان به خدمت گرفته شد، اما هر بار با ۳ يا ۴ ماه تعويق به آنها حقوق ناچيز محيط بانى پرداخت شد. به گفته مسئولان پروژه بحث نيروى انسانى براى حفاظت هنوز هم با هيچ استانداردى مطابقت ندارد. به گفته همدانيان در ناى بندان طبس با ۵/۱ ميليون هكتار وسعت فقط ۹ نفر محيط بان موجود است با يك واحد پاسگاهى و يك لندرور كه ۱۵ روز در ماه در تعميرگاه است. از اين ۹ نفر، ۷ نفر از نيروهاى قراردادى پروژه هستند كه اگر اعتبار مجدد براى پروژه لحاظ نشود آنها هم از دست خواهند رفت. در دره انجير با ۱۸۰ هزار هكتار وسعت نيز فقط ۵ محيط بان به خدمت گرفته شده و در باقى مناطق نيز وضع بهتر از اين نيست! در چنين شرايطى مسئولان سازمان محيط زيست از حمايت بى شائبه از محيط بانان سخن به ميان مى آورند. محيط بانانى كه هر ماه با دريافت ۱۳۰ هزار تومان حقوق فقط مى توانند صورت خود را با سيلى سرخ نگاه دارند. محيط بانانى كه در گرماى طاقت فرساى كوير و در بى آب وعلف ترين مناطق كشور خود را با نان و كشك و هسته زردآلو سير مى كنند و يك جفت كفش سالم به پا ندارند تا شن هاى داغ كويرى پاهاى آن را نسوزاند. اكبر همدانيان به ما مى گويد: محيط بانان و مسئولان مناطق ما واقعاً ايثار مى كنند و با عشق كار مى كنند. پس اين ۷۲۵ هزار دلار چطور هزينه شده است؟ وى پاسخ مى دهد: بخش عمده اش صرف بليت هاى هواپيمايى رفت و برگشت شده كه مشاوران خارجى مى آمدند و مى رفتند و در هتل اقامت مى كردند و بخشى از آن صرف هزينه خريد GPS، قطب نما، فاصله ياب، دوربين ديد در شب، ۳۰ دوربين تله اى، ژنراتور و راه اندازى وب سايت شده و يك بخشى هم به مشاور عالى پروژه رسيده و از مبلغى هم كه به آقاى فرور بايد پرداخت مى شد كمتر از ۲۶ هزار دلار پرداخت شده. تا ابتداى سال ۸۳ هم حقوق محيط بانان قراردادى پروژه از اين محل تامين مى شد و...او مى افزايد: با اين حال مشكل مالى پروژه هنوز به قوت خود باقى است! معاون پروژه حفاظت از يوزپلنگ همچنين از نحوه تنظيم پروتكل پروژه انتقاد مى كند و اينكه افرادى كه آن را تنظيم كردند آشنا به منطقه، مشكلات موجود و نقاط ضعف و قوت سازمان نبودند و مى افزايد: حتى مشاورهايى هم كه براى پروژه گرفته مى شد مورد ايراد همه وزارتخانه هاى عضو در كميته راهبردى بود. چون بار علمى زيادى نداشتند، در حالى كه اگر آقاى جورج شالر انتخاب مى شد بهتر بود اما آقاى مارتين تايسون را انتخاب كردند كه تجربه چندانى هم روى گوشتخواران به ويژه گربه سانان نداشت و روى گوزن و روباه كار كرده بود!• تمديد پروژههوشنگ، مدير پروژه حفاظت از يوز آسيايى از تمديد اين پروژه تا ۲ سال ديگر خبر مى دهد و مى گويد: تصميم داريم براى رديابى و كنترل بهتر يوزها از سيستم هاى ماهواره اى استفاده كنيم يعنى ابتدا با زنده گيرى آنها يك دستگاه فرستنده بر روى گردن حيوان نصب مى شود كه با ماهواره در ارتباط است. به گفته وى هزينه اين پروژه بين ۹۰ تا ۱۰۰ هزار دلار پيش بينى شده است. همدانيان در اين رابطه مى افزايد: در حالى كه اين يكى از واجبات حفاظت از يوز و حتى حيات وحش ايران است ولى چون مجبور بوديم براساس سند پروژه كار كنيم نتوانستيم از اعتبارات پروژه براى اين كار استفاده كنيم و سازمان قبول كرده بودجه اين كار را تامين كند. اما حتى اگر از تجهيزات ماهواره اى هم بخواهيم استفاده كنيم بايد نيروى اين كار را آموزش بدهيم چون در كشور متخصص اين امر وجود ندارد. يوز ايران با تمامى اقدامات انجام شده توسط محيط بانان، كارشناسان مسئول و مديران محلى همچنان در سراشيبى سقوط است و خطر كوچك شدن جمعيت و كاهش تنوع ژنى آن را بيش از پيش آسيب پذير كرده است.همدانيان مى گويد: «مديريت هنر انجام امور به بهترين شكل ممكن است و در اين راه با حداقل امكانات هم مى توان مديريت كرد به شرط اينكه هدف مشخص باشد.» پروژه يوز ناتمام است و همچنان با مشكلات مالى مواجه است. در حالى كه عمليات زيباسازى نماى ساختمان سازمان حفاظت محيط زيست با سنگ هاى گرانيتى گران قيمت كه گفته مى شود ميلياردها تومان براى آن هزينه شده، هم اكنون به اتمام رسيده است
مطالب برگرفته ار ويژه‌نامه روزنامه شرق مي‌باشد

سه‌شنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۴

کلاس‌هاي اکوتور









نزديک به دوماهي‌ست که در کلاس هاي اکوتور اسم نوشته‌ام ،‌از مدت‌ها قبل دنبال چنين چيزي بودم . براي ما که جانمان به طبيعت بسته است هرچه بيشتر درمورد آن بدانيم مسلما توانمندتر در نگهداري آن خواهيم بود . خيلي وقت‌ها دنبال نام سنگ‌ها يا يکسري گياهان که کنجکاويم را تحريک مي‌کرد به سنگ خورده بودم . در بين دوستان من و ياشار 95٪ دوستانمان فني هستند . در اين کلاس‌ها ما در مورد عشاير ياد مي‌گيريم ،‌در مورد گياهان، خزندگان،‌پروانه‌ها،‌اگوتوريسم،‌پستانداران و ... يکسري کلاس‌هاي عملي هم داريم،‌ من هميشه بعد از کلاسم کلي انرژي تازه مي‌گيرم و البته مساله مهم شايد برمي‌گردد به جو کلاس،‌دوستاني که هر کدامشان پنجره‌اي هستند که مي‌توان کلي ديدني از طريق آن‌ها ديد، راستش من بعضي وقت‌ها فکر مي‌کنم ما در مورد خودمان، در مورد خاکمان و در مورد هم‌نوعانمان چه داريم مي‌کنيم . يکي از دوستان در کلاس آقاي آل‌علي هستند که هر دفعه با مهرباني فوق‌العاده‌اي از انقلاب زحمت کتاب‌هاي ما را تقبل مي‌کنند، شهرزاد که آنچنان روحيه لطيفي دارد که نا‌خودآگاه درصحبت با او انسان رئوف مي‌شود، علي‌آقا که با پشتکاري بيشتر از ساير بچه‌ها در همه تورها و برنامه‌ها به انسان درس علاقه را مي‌آموزند ،‌واي من چه همه دوست خوب دارم. در کلاس اکوتوريسم به ما ياد داده بودند که از محلي‌ها خريد کنيم،‌يعني شرايطي را فراهم کنيم که آنچه خاص به‌شمار مي‌ايد تقويت شود و سعي در ماندگارشدن آن داشته باشيم . کيش که رفته بوديم من هر چه بلوز و مانتوي سفيد در بازار "عرب‌ها" بود خريدم، بازار عرب‌ها در محله عرب‌ها يا بومي‌نشين کيش واقع است،‌اگر جنس برقي يا لوازم منزل بخواهيد بخريد پاساژها بهترند اما من که از خريد لباس‌هايم از بازار عرب‌ها حسابي راضي بودم و حس شاگردي را داشتم که درسش را خوب فرا گرفته است . عکس‌هاي بالا يکي من و ياشاريم در حياط هتل‌مان در کيش که يک نخل کوچک کلي خرما داده بود،‌ديگري هم مربوط به شهر زيرزميني است و قنات معروف کيش که در فارسي به آن کاريز گفته مي‌شود و اين عنوان نيز از آنجا آمده که در چاه اصلي قنات کاه مي‌ريخته‌اند که مسير آب را تشخيص دهند . قسمتي که در عکس مشخص شده "تالار موسيقي" نام دارد که به مناسبت‌هاي ويژه گروه موسيقي در آنجا موسقي سنتي اجرا مي‌کنند

کيش در مردادماه


palm Posted by Picasa
بيست‌و پنجم مرداد ماه همراه مادر من و ياشار رفتيم کيش . من از کلماتي نظير خلاقيت يا هارموني ، هميشه ياد دکتر الهي قمشه‌اي مي افتم، امسال براي روز مادر کلي خلاقيت به‌خرج دادم و گفتم جاي کادو ميبريمشون کيش . اين نظريه شديدا مادرها راخوشحال نمود . قبل از اين‌که سوار هواپيما بشيم کلي نگراني داشتم،‌چون مادر من گاهي اوقات تپش قلب مي‌گيرند،‌در حالت عادي نسبت به تکان حساسيت دارند؛ اما خدا را شکر تا کيش سالم رسيديم،‌ من گرماي کيش را خيلي دوست دارم خيلي شبيه سوناي بخار است . ايام جشنواره بود و بازار شادي و هديه به راه، پارک دلفين‌ها که نمي‌توانستيم برويم چون خيلي گران در‌مي‌آمد، رفتيم کشتي شيشه‌اي ،‌هنوز ننشسته بوديم که مامان حالش بد شد، فورا بردمش بيرون،‌کنار ساحل نشستن تا ما برگرديم،‌اين‌طور که راهنماي ما مي‌گفت مرجان‌ها در حال انقراض هستند و بيشتر مرجان‌هاي تبديل‌شده به سنگ ديديم تا مرجان واقعي و زنده،‌داخل کشتي پشيمان شده بودم که کاش وسيله‌اي آورده بودم مطالبي که راهنمايمان مي‌گفت را ضيط مي‌کردم . هزينه کشتي اکواريم هفت‌هزارتومان است و اصلا دور نمي‌شود به همين سبب تنها ماهي‌هاي ريز را مي‌توان ديد . پرديس يک و دو را گشتيم ، اين مدت من هروقت زمان پيدا مي‌کردم سفرنامه مارال و بابک را مي‌خواندم و آنچنان از نوشته‌ها بابک خنده‌ام مي‌گرفت که يک‌دفعه مي‌ديدم ياشار هاج و واج دارد مرا نگاه مي‌کند. اين‌قدر که بابک در نوشته‌هايش هشدار داده بود يک‌دفعه به بليط‌ها نگاه کردم و انگار چيز مهمي کشف کرده بودم به ياشار گفتم: واي ، ما اصلا حواسمان نبود که اين بليط‌ها را بايد تاييد کنيم،‌بايد زودتر برويم ! ياشار قول داده بود برويم دوچرخه‌سواري ،‌اما اصلا غيرعادي نبود که براي همه چيز وقت بگذارد الا اين موضوع ! راستي توصيه مي‌کنم همراه مادرها چنين سفرهايي نرويد مخصوصا اگر مثل من و ياشار روحيه خريدتان در حد مينيمم است . ما بعد از اين برنامه تصميم گرفتيم اگر مادرها را مي‌خواهيم مسافرت ببريم برويم طبيعت ،‌جايي که بازار يا مرکز خريدي نداشته باشد . در اين سفر به شهرزيرزميني هم سر زديم ، اگر اشتباه نکنم هزينه آن دوهزار و پانصد تومان بود . قنات قديمي کيش بوده‌است و اين‌گونه که راهنماي ما مي‌گفت قبلا در حوزه خليج فارس فقط کيش آب شيرين داشته و کلي درآمد از اين راه . اکنون يک ايراني‌الاصل که آلمان زندگي مي‌کند اين پروژه رابه‌اين صورت پايه‌ريزي کرده که شما مسير قنات را مي‌بينيد، اطراف آنرا براي عبور مرور کنده‌اند و جاهايي وجود دارد که صنايع دستي استان‌هاي ديگر قرار است ارايه گردد و روي ديوارها نقوش رستم و سهراب و ... کنده خواهد شد و مراسم شاهنامه‌خواني و شعرهاي اساطيري ايران برپا خواهد بود

flower Posted by Picasa

fish Posted by Picasa

سه‌شنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۴

کيش جزيره‌اي که دوبي جايگزينش شد

جزيره كيش با وسعتی بيش از 90 كيلومتر مربع درفاصله 18 كيلومتری ساحل جنوبی ايران300 كيلومتری غرب بندرعباس حدود 8 قرن پيش ، مركز تجاری پر آوازه ای در خليج فارس محسوب می شد و فعاليتهای تجاری بين ايران ، چين ، آفريقا و اروپا از بنادر اين جزيره كوچك انجام می گرفت . بعد از رونق گرفتن جزيره هرمز ، فعاليتهاي تجاری كيش رو به افول رفت و كيش يك دوران طولانی سكوت و انزوا را تجربه نمود . در سال 1349 اين جزيره مورد بازديد هيات های كارشناسی ايران و آمريكا قرار گرفت و با توجه به ويژگی هاي طبيعی ، سواحل زيبای مرجانی ، آب های زلال پيرامون جزيره و بالاخره موقعيت استراتژيكی مناسب آن به عنوان مركز بين المللی توريستی انتخاب شد .در اواسط دهه هفتاد ميلادی هواپيماهای كنكورد توريست ها را از اروپا به كيش می آوردند . پس از پيروزی انقلاب اسلامی در سال 1361 جزيره كيش به عنوان نخستين منطقه آزاد كشور برگزيده شد . پس از مدت كوتاهی جاذبه های توريستی و تجاری كيش مورد توجه قرار گرفت . انتخاب كيش به عنوان منطقه آزاد و برخورداری سرمايه گذاران از معافيت های گمركی و ديگر قوانين حاكم بر مناطق آزاد ، اين جزيره را به منطقه ای جذاب برای فعاليتهای اقتصادی بدل كرده است . جهانگردی و بازرگانی مهمترين فعاليتهای اقتصادی كيش را تشكيل می دهند . جزيره كيش با برخورداری از 14 بازار كوچك و بزرگ ، حدود 7500 تخت اقامتی در هتل ها و انواع امكانات تفريحی سالانه پذيرای حدود يك ميليون نفر مسافر ايرانی و خارجی می باشد . فعاليتهای صنعتی به شكل كنترل شده نيز در شهر ك های صنعتی كيش رونق دارد . كيش در آيينه تاريخ از تاريخ كيش در زمان پيش از اسلام اطلاعات دقيقي در دست نيست تنها منبع قابل اعتنا در اين زمينه نوشته هاي نيارخوس درياسالار يوناني است كه در سال 325 قبل از ميلاد به فرمان اسكندر مامور شد سفري اكتشافي را در سواحل درياي عمان و خليج فارس انجام دهد . نوشته هاي نيارخوس دلالت بر آن مي كند كه وي جزيره كيش يا اراراكتا را در قرن چهارم پيش از ميلاد مورد بازديد قرار داده است . مشخصاتي كه وي ارايه مي دهد با مشخصات جزيره كيش انطباق دارد . به طوري كه نيارخوس مي نويسد در اين جزيره بوستان ها و نخلستان هاي فراواني وجود داشته است . در دوره هخامنشيان ، كيش مركز عمده صيد مرواريد بين النهرين و هندوستان بود و بازرگانان بزرگ دنيا به اين جزيره رفت و آمد داشتند . دوران عظمت و شكوفايي تاريخ كيش از قرن چهارم هجري ، پس از وقوع زلزله در سيراف آغاز شد . پس از آن كه بندر سيراف از رونق افتاد تورانشاه به كمك حكام محلي بني قيصر در اين جزيره بندرگاهي ايجاد كرد و به عمران و آباداني آن همت گماشت و كيش را به مركز عمده بازرگاني خليج فارس تبديل نمود . در دوره اتابكان فارس اهميت كيش به حدي بود كه والي خليج فارس در اين جزيره سكونت داشت و بر تمام جزاير خليج فارس و درياي عمان حكومت مي كرد . طبق نوشته هاي سياحان و تاريخ نويسان ، در اين دوره درآمد كيش بابت عشريه كشتي هاي تجاري مبالغ بسيار قابل توجهي بوده است . از شواهد و قراين چنين پيداست كه در عصر غزنويان ، سلجوقيان ، خوارزمشاهيان و مغول جزيره كيش در اوج شكوفايي و رونق و مركز بازرگاني خليج فارس بوده است . مورخيني نظير قزويني ، فضل الله بن عبدالله شيرازي ، ابن بطوطه و حمدالله مستوفي كه دراين دوره از كيش ديدن كرده اند همگي از عظمت ، آباداني و زيبايي كيش سخن گفته اند ، بنا بر نوشته هاي مورخين ، نام كيش در دوره ايلخانيان مغول پيوسته با اسامي ولايات معتبري چون بغداد ، شيراز ، بحرين و هندوستان آورده مي شده و پيوسته پيشوند دولتخانه قبل از عنوان كيش ذكر مي شده است . علاوه بر اين ، ويرانه هاي به جا مانده از شهر حريره در قسمت شمال جزيره نيز از عظمت جزيره كيش در آن دوران حكايت مي كند . ميانگين دمای سالانه جزيره 6/26 درجه سانتيگراد می باشد . از اواسط آبان تا اواسط ارديبهشت دمای هوا از اعتدال نسبی بسيار خوبی برخوردار است . كيش يكی از سرسبزترين جزاير خليج فارس می باشد و در دو دهه اخير بيش از هزار هكتار از زمين های جزيره جنگل كاری شده است . گونه های عمده درختی كيش عبارتند از : كهور ايرانی و پاكستانی ، آكاسيا ، كنار ، لور ، نخل و اكاليپتوس . محيط زيست خشكی جزيره به دليل بسته بودن آن دارای جامعه زيستی محدود است و با اين حال گونه هايی از پستانداران در جزيره زندگی می كنند كه مهمترين آنها آهوی ايرانی است . علاوه بر اين پرندگان كيش و آبزيان پيرامون جزيره كيش نيز از تنوع خوبی برخوردارند . انواع ماهی های خوراكی و ماهی های تزئينی زيبا و رنگارنگ ، عروس های دريايی ، صدف ها ، حلزون ها ، شقايق ها ، نرم تنان ، اسفنج ها ، مرجان ها و ... در آبهای پيرامون جزيره يافت می شوند . مطالب بالا برگرفته از سايت زير مي‌باشد که با نگاهي دقيقتر در مورد اين جزيره نوشته شده بود

شنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۴

موزه رختشويخانه زنجان


yashar and his new wife :) Posted by Picasa
بالاخره از دست ياشار راحت شدم، يک زن خوشگل کاري براش پيدا کردم تو زنجان، گفتم انشاالله کنار هم خوشبخت شويد، دوستاني که به زنجان سفر مي‌کنند حتما از اين موزه ديدن کنند که در کوچه‌اي به نام رختشويخانه واقع است، در سال 1307 هجري شمسي شهردار زنجان چنين بنايي را براي زنان زنجاني ساخته است، علي‌اکبر توفيقي که نام نيکي از خود برجاي گذاشته است به سبب آنکه زمستان‌هاي زنجان هميشه چند کشته بر جاي مي‌گذاشته رختشويخانه‌اي ساخته که در کل ايران به اين صورت و بزرگي تنها در زنجان ديده شده است. در اين بنا علاوه بر توضيحاتي که در مورد قسمت‌هاي مختلف رختشويخانه وجود دارد ، مطالبي در مورد مردان نمکي که در سال 72 در معدن نمک "چهرآباد" واقع در شمال غربي زنجان کشف شدند نيز وجود دارد . جالب اينکه يکي از احتمالات اين بود که معدن فرو ريخته و اين مردان زير آوار مانده‌اند اما اين جمعه که رفته بوديم موزه ايران باستان نوشته بود : از آنجا که گوشواره‌اي طلا در گوش مرد نمکي مي‌باشد و از جنس لباسش نيز شخصيت مهمي به نظر مي‌آيد مرگ آنها کاملا مشکوک مي‌نمايد

zanjan_sohrein Posted by Picasa

Rakhtshooykhane museum Posted by Picasa

museum Posted by Picasa

یکشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۴

مسافرت به زنجان



zanjan Posted by Picasa
سيزدهم مرداد ساعت 8 صبح از منزل راه افتاديم ، نرسيده به ابهر کلي مزارع بلال ديده مي‌شود، حيف که هنوز نرسيده بود وگرنه مي‌ايستاديم و من چندتايي مي‌چيدم، ابهر معدن انگور است، هر طرف که نگاه کنيد انگور مي‌بينيد، ميثم آهنگ‌هاي قديمي‌را آورده بود که چند داستان قديمي هم بين آنها بود، مثلا " اي خروس سحري چشم نخود سينه زري" چه اندازه من اين داستان مخصوصا روباه را وقتي بچه بودم دوست داشتم،‌ تا آخرش کامل گوش داديم، ساعت 11 ميثم و ياشار در صف نان ايستاده‌اند، هر جند حسابي از دست ميثم عصباني بودم که نان نگرفته بود اما نشستن و نظاره بافت سنتي شهر کوچکي مثل ابهر کلي جالب است ، خانم‌هاي جوان فقط، چادر مشکي بر سر مي‌کنند و خانم‌هاي جاافتاده همه چادر‌هاي رنگي بر سر دارند، کنار بيشتر مغازه‌ها 3-4 نفري جوان مشغول گفتگو هستند، موتور بالنسبه در شهر زياد است . ساعت 12:15 رسيديم قيدار(خدابنده) ناهار ميهمان يکي از دوستان ميثم هستيم که سنگ تمام گذاشت، هر چند من به علت مريضي چند وقت پيش، به‌خاطر اينکه باز خانه‌نشين نشوم و از مسافرت هايمان نمانيم مجبور بودم ملاحظه کنم و مخصوصا غذاي بيرون ترجيح مي‌دهم نخورم . ساعت 1:10 از قيدار راه افتاديم مسير واقعا زيباست، درختان زردآلو و آلو که پر پر هستند و هر جه اصرار کردم ياشارنايستاد تا من چندتايي بچينم. نرسيده به زرين‌آباد مسيري مي‌رود به گرماب، تا ورودي غار جاده آسفالت است اما اين هفته که ما رفتيم نرسيده به گرماب جاده در حال تعمير بود و باز ما خورديم به خاکي، ورود به غار در زمان‌هاي مشخصي همراه با راهنما امکان‌پذير است، رفت و برگشت به ‌غار حدود يک ساعت و نيم طول مي‌کشد، جالب اينکه قبل از 73 ورودي غار به‌صورت سينه‌خيز بئده است و از آن سال به‌اين صورت عريض و طويل در آمده است که از نظر من کار مثبتي نيست، ايران اينقدر جاهاي ديدني دارد که هر کسي با هرگونه توانايي از قسمت‌هايي از آن مي‌تواند ديدن کند، لزومي ندارد غاري را از حالت طبيعي خارج کنند به اين منظور که درآمدزا باشد يا با اين نيت که بيشتر بازديدکننده داشته باشد، انتهاي غار واقعا زيباست . ستوني دارد با 25 ميليون سال عمر، راستي تا يادم نرفته بگويم جلوي غار سوپرمارکت هست و سرويس‌بهداشتي . غار تا گرماب 5 کيلومتر فاصله دارد،‌با سرعت 100 زرين‌آباد با غار نيم ساعت فاصله دارد. به سلطانيه سر مي‌زنيم که اطلاعات آنرا کامل قبلا نوشته‌ام ،‌مقصد سهرين است، فردا صبح زود بايد آنجا باشيم که آهو ببينيم،‌به‌همين منظور تصميم مي‌گيريم شب در روستاي سهرين بمانيم، ماست گوسفندي اين روستا بي‌نظير است، تا روستا که يک سوپر مارکت و يک نانوايي هم دارد شايد 10 دقيقه مسير خاکي باشد،‌از زنجان که راه مي‌افتيد مسير فرودگاه را مي‌رويد تا به دوراهي مي‌رسيد که سمت راست مي‌رود سرخ‌آباد و سمت چپ مي‌رود به فرودگاه زنجان، ياشار مي‌گفت يک کيلو يا دو کيلو ماست بخريم و من گفتم هفت کيلو ، الان خودم خنده‌ام مي‌گيرد که در يخچال خانه اي که فقط دو نفر زندگي مي‌کنند يک سطل هفت‌کيلويي ماست است اما مسئله اين است اينکه داره تمام مي‌شه، بعد چه کنيم ، من که ديگه با اين ماست‌هاي آبکي تهران راضي نمي‌شوم . منطقه سهرين 120000 هکتار زمين حفاظت‌شده است داراي کفتار، پلنگ، گراز، آهو و روباه . هر سال 120 پروانه شکار داده مي‌شود. در اين منطقه همه‌جا زمين هاي زراعي‌ست و آهو‌ها عملا در زمين هاي مردم مي‌گردند، هر چند محيط زيست زمين هايي را صرفا براي خوراک آهو‌ها مي‌کارد اما حيوانات را که نمي‌شود در يک مسير خاص هدايت کرد، سال 62 اين منطقه به‌عنوان شکارممنوع اعلام‌شده است . محيط‌‌ ‌بان‌ها از حيواني مابين شغال و گرگ مي‌گفتند، همان که چند وقت پيش به روستاهاي مشکين‌شهر حمله کرده بود .شب که رفتيم بيرون دو تا روباه ديديم آن‌قدر نزديک که ميثم از آنها عکس گرفت . صبح جمعه 7 بيدار مي‌شويم با "پيکاپ" مي‌زنيم به دشت، قرار بود صبحانه را بين راه بخوريم اما اينقدر از ديدن آهوها به وجد آمده بوديم که تا 10:30 هيچ نخورده بوديم، دسته‌هاي 10 تايي، بيست‌تايي و بزرگتر آهو مي‌توان ديد،‌چه‌اندازه اين حيوان ظريف است، موقع برگشت جاليز هندوانه مي بينيم به اصرار من مي‌ايستيم که از سر زمين هندوانه بخريم، هنوز هفت سالم نشده بود به‌خاطر شغل بابا ايستگاهي به نام "بکران" به سمت مشهد بعد از شاهرود زندگي مي‌کرديم، نزديک خانه‌مان جاليز هندوانه خربزه بود، هميشه منزلمان پربود ، بعضي وقت‌ها هندوانه برمي‌داشتم بزرگتر از خودم ،يکدفعه هم شستم را آنچنان بريدم که هنوز جايش باقي‌ مانده است . به‌هرحال پياده شديم و صاحي آنجا ده‌تايي برايمان هندوانه چيد و سر قيمت که رسيد گفت " من سر زمين پول نمي‌گيرم ، برکت سر زمين از خداست" خدا به محصولاتش برکت بده، اينقدر اين هندوانه‌ها شيرين بود

SoltaniyeDome Posted by Picasa

شنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۴

زنجان غارکتله‌خور سهرين

بناي گنبد سلطانيه در سال 703 هجري قمري توسط سلطان محمد خدابنده (الجايتو) ساخته شد . معمار بنا عليشاه تبريزي است که کار ساخت بنا را بعد از 13 سال به اتمام رسانيده . پلان بنا به‌شکل هشت‌ضلعي‌ست که داراي هشت ايوان و هشت منار مي‌باشد . ارتفاع بنا 48 متر و دهانه گنبد بيست و شش متر مي‌باشد که از اين نظر سومين گنبد بعد از سانتا ماريا در شهر فلورانس ايتاليا و اياصوفيه در شهر استانبول ترکيه و به‌لحاظ آجري بودن اولين و عظيم‌ترين گنبد جهان مي‌باشد ،‌تا يادم نرفته بگويم اين گنبد به عنوان هفتمين اثر فراملي ازدر ليست يونسکو به ثبت رسيد . سلطان محمدخدابنده در ابتدا اين مکان را به‌عنوان آرامگاه خويش در نظر مي‌گيرد ولي بعدها تحت تاثير يکي از همسران خود به‌دين اسلام مشرف مي‌گردد و در سفري که به نجف اشرف داشته تصميم به انتقال قبر حضرت علي مي‌گيرد که با مخالفت علما روبهرو مي شود .در مورد غار کتله ‌خوراين لينک مفيد خواهد بودhttp://www.irancaves.com/news.htm
و اما منطقه سهرين در شمال شرقي زنجان به فاصله 20 کيلومتري از زنجان واقع مي‌باشد در مسير فرودگاه پيش مي‌رويد تا به دوراهي برسيد که سمت چپي به فرودگاه و سمت راستي به سهرين (سرخ‌آباد) ميرود . اين منطقه زيست‌گاه آهو مي‌باشد و بيشتر از دوهزار عدد آهو در آنجا وجود دارد و علاوه بر آن روبا ه و پرندگان شکاري نظير سارگپه در دشت‌هاي زنجان به وفور به‌چشم مي‌خورد