یکشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۴

مسافرت به زنجان



zanjan Posted by Picasa
سيزدهم مرداد ساعت 8 صبح از منزل راه افتاديم ، نرسيده به ابهر کلي مزارع بلال ديده مي‌شود، حيف که هنوز نرسيده بود وگرنه مي‌ايستاديم و من چندتايي مي‌چيدم، ابهر معدن انگور است، هر طرف که نگاه کنيد انگور مي‌بينيد، ميثم آهنگ‌هاي قديمي‌را آورده بود که چند داستان قديمي هم بين آنها بود، مثلا " اي خروس سحري چشم نخود سينه زري" چه اندازه من اين داستان مخصوصا روباه را وقتي بچه بودم دوست داشتم،‌ تا آخرش کامل گوش داديم، ساعت 11 ميثم و ياشار در صف نان ايستاده‌اند، هر جند حسابي از دست ميثم عصباني بودم که نان نگرفته بود اما نشستن و نظاره بافت سنتي شهر کوچکي مثل ابهر کلي جالب است ، خانم‌هاي جوان فقط، چادر مشکي بر سر مي‌کنند و خانم‌هاي جاافتاده همه چادر‌هاي رنگي بر سر دارند، کنار بيشتر مغازه‌ها 3-4 نفري جوان مشغول گفتگو هستند، موتور بالنسبه در شهر زياد است . ساعت 12:15 رسيديم قيدار(خدابنده) ناهار ميهمان يکي از دوستان ميثم هستيم که سنگ تمام گذاشت، هر چند من به علت مريضي چند وقت پيش، به‌خاطر اينکه باز خانه‌نشين نشوم و از مسافرت هايمان نمانيم مجبور بودم ملاحظه کنم و مخصوصا غذاي بيرون ترجيح مي‌دهم نخورم . ساعت 1:10 از قيدار راه افتاديم مسير واقعا زيباست، درختان زردآلو و آلو که پر پر هستند و هر جه اصرار کردم ياشارنايستاد تا من چندتايي بچينم. نرسيده به زرين‌آباد مسيري مي‌رود به گرماب، تا ورودي غار جاده آسفالت است اما اين هفته که ما رفتيم نرسيده به گرماب جاده در حال تعمير بود و باز ما خورديم به خاکي، ورود به غار در زمان‌هاي مشخصي همراه با راهنما امکان‌پذير است، رفت و برگشت به ‌غار حدود يک ساعت و نيم طول مي‌کشد، جالب اينکه قبل از 73 ورودي غار به‌صورت سينه‌خيز بئده است و از آن سال به‌اين صورت عريض و طويل در آمده است که از نظر من کار مثبتي نيست، ايران اينقدر جاهاي ديدني دارد که هر کسي با هرگونه توانايي از قسمت‌هايي از آن مي‌تواند ديدن کند، لزومي ندارد غاري را از حالت طبيعي خارج کنند به اين منظور که درآمدزا باشد يا با اين نيت که بيشتر بازديدکننده داشته باشد، انتهاي غار واقعا زيباست . ستوني دارد با 25 ميليون سال عمر، راستي تا يادم نرفته بگويم جلوي غار سوپرمارکت هست و سرويس‌بهداشتي . غار تا گرماب 5 کيلومتر فاصله دارد،‌با سرعت 100 زرين‌آباد با غار نيم ساعت فاصله دارد. به سلطانيه سر مي‌زنيم که اطلاعات آنرا کامل قبلا نوشته‌ام ،‌مقصد سهرين است، فردا صبح زود بايد آنجا باشيم که آهو ببينيم،‌به‌همين منظور تصميم مي‌گيريم شب در روستاي سهرين بمانيم، ماست گوسفندي اين روستا بي‌نظير است، تا روستا که يک سوپر مارکت و يک نانوايي هم دارد شايد 10 دقيقه مسير خاکي باشد،‌از زنجان که راه مي‌افتيد مسير فرودگاه را مي‌رويد تا به دوراهي مي‌رسيد که سمت راست مي‌رود سرخ‌آباد و سمت چپ مي‌رود به فرودگاه زنجان، ياشار مي‌گفت يک کيلو يا دو کيلو ماست بخريم و من گفتم هفت کيلو ، الان خودم خنده‌ام مي‌گيرد که در يخچال خانه اي که فقط دو نفر زندگي مي‌کنند يک سطل هفت‌کيلويي ماست است اما مسئله اين است اينکه داره تمام مي‌شه، بعد چه کنيم ، من که ديگه با اين ماست‌هاي آبکي تهران راضي نمي‌شوم . منطقه سهرين 120000 هکتار زمين حفاظت‌شده است داراي کفتار، پلنگ، گراز، آهو و روباه . هر سال 120 پروانه شکار داده مي‌شود. در اين منطقه همه‌جا زمين هاي زراعي‌ست و آهو‌ها عملا در زمين هاي مردم مي‌گردند، هر چند محيط زيست زمين هايي را صرفا براي خوراک آهو‌ها مي‌کارد اما حيوانات را که نمي‌شود در يک مسير خاص هدايت کرد، سال 62 اين منطقه به‌عنوان شکارممنوع اعلام‌شده است . محيط‌‌ ‌بان‌ها از حيواني مابين شغال و گرگ مي‌گفتند، همان که چند وقت پيش به روستاهاي مشکين‌شهر حمله کرده بود .شب که رفتيم بيرون دو تا روباه ديديم آن‌قدر نزديک که ميثم از آنها عکس گرفت . صبح جمعه 7 بيدار مي‌شويم با "پيکاپ" مي‌زنيم به دشت، قرار بود صبحانه را بين راه بخوريم اما اينقدر از ديدن آهوها به وجد آمده بوديم که تا 10:30 هيچ نخورده بوديم، دسته‌هاي 10 تايي، بيست‌تايي و بزرگتر آهو مي‌توان ديد،‌چه‌اندازه اين حيوان ظريف است، موقع برگشت جاليز هندوانه مي بينيم به اصرار من مي‌ايستيم که از سر زمين هندوانه بخريم، هنوز هفت سالم نشده بود به‌خاطر شغل بابا ايستگاهي به نام "بکران" به سمت مشهد بعد از شاهرود زندگي مي‌کرديم، نزديک خانه‌مان جاليز هندوانه خربزه بود، هميشه منزلمان پربود ، بعضي وقت‌ها هندوانه برمي‌داشتم بزرگتر از خودم ،يکدفعه هم شستم را آنچنان بريدم که هنوز جايش باقي‌ مانده است . به‌هرحال پياده شديم و صاحي آنجا ده‌تايي برايمان هندوانه چيد و سر قيمت که رسيد گفت " من سر زمين پول نمي‌گيرم ، برکت سر زمين از خداست" خدا به محصولاتش برکت بده، اينقدر اين هندوانه‌ها شيرين بود

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
مطلب خیلی جالبی بود...

من خیلی چیزها از این دشت سهرین شنیدم و خیلی دوست دارم ببینمش... می شه یه کم راهنمایی کنید که مجوز بازدید رو چطوری دریافت کردید؟

ناشناس گفت...

سلام مينا جان

ممنون از مطالب جالب و مفيدت :)

اين قيدار که رفتين، ‌قبر حضرت قيدار اونجاست يا همينجوري اسمش قيداره؟ آخه اگه اشتباه نکنم حضورت قيدار از معدود پيامبران نسل حضرت اسماعيل هست (چون اغلب پيامبران بني اسرائيل مثل حضرت عيسي از نسل حضرت اسحاق هستند) و از اجداد حضرت محمد. اگه درست يادم باشه در تورات در مواردي براي پيش گويي در مورد آمدن حضرت محمد و مسلمانان تحت عنوان بني قيدار آمده. مي خواستم بدونم که اين اسم ربطي به آن پيامبر داره؟