شنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۴

يوز در خطر انقراض







خانواده Felidae
گونه Acinonyx jubatus
يوز غيرعادى ترين عضو خانواده گربه سانان است كه به جاى تاكتيك هاى كمين يا شكار گروهى به سرعت خويش متكى است. سريع ترين جانور روى زمين كه سرعتش در مسافت هاى كوتاه مى تواند به ۱۱۰ كيلومتر در ساعت برسد. بدنى كشيده و باريك، ستون فقراتى انعطاف پذير و پاهايى بلند با چنگال هايى كند و جمع نشدنى دارد. دمى بلند و عضلانى دارد كه در تعقيب و گريزهاى در سرعت بالا به حفظ تعادلش كمك مى كند. سينه اى بزرگ و كمرى باريك دارد. سرش كوچك و پوزه اش كوتاه است. چشمانش بالا قرار گرفته، سوراخ هاى بينى اش گشاد و گوش هايش كوچك و گرد است. • موفرش: زرد سوخته با خال هاى سياه گرد كوچك. چهره اى كاملاً متمايز با «خطوط اشكى» كه از گوشه چشم تا گوشه دهان امتداد مى يابد.توله ها تا سه ماهگى به سياهى مى زنند و روى پشت و گردنشان يالى از موهاى بلند آبى _ خاكسترى دارند. الگوى خال ها در هر فرد متمايز است. • اندازه: طول سر و بدن تا ۱۳۵ سانتى متر، طول دم ۶۶ تا ۸۴ سانتى متر و وزن ۳۹ تا ۶۵ كيلوگرم. نرها تا ۱۵ درصد از ماده ها بزرگتر هستند
زيستگاه: ساوانا و جنگل هاى خشك.پراكندگى: زمانى در بيش از ۴۰ كشور در سرتاسر آفريقا و آسيا پراكنده بود اما اكنون گونه اى در خطر انقراض است كه عمدتاً در جمعيت هاى كوچك و قطعه قطعه در آفريقا و چند جمعيت كوچك در ايران يافت مى شود
رژيم غذايى: در آفريقا عمدتاً از آنتيلوپ هايى با جثه متوسط، غزال تامسون و ايمپالا تغذيه مى كند. پرندگان زمينى و نيز خرگوش و
نوزاد غزال كه در هنگام حركت در علف هاى بلند بالا و پايين مى پرند را شكار مى كند.
• توليدمثل: ماده ها در دو سالگى مى توانند توليدمثل كنند و در طول فصل چندبار فحل مى شوند كه طول هر چرخه اش تقريباً ۱۲ روز است پس از ۹۰ تا ۹۵ روز آبستنى معمولاً سه تا پنج توله به دنيا مى آورند. نرها در سه سالگى توليدمثل مى كنند.•سازمان اجتماعى: ماده ها جز در زمان پرورش توله ها تنها زندگى مى كنند. يوز ماده تا ۱۸ ماهگى از توله ها مراقبت مى كند. پس از آن توله هاى برادر و خواهر تا شش ماه ديگر با هم مى مانند. در حدود دو سالگى ماده ها گروه را ترك كرده و نرها گاهى تا پايان عمر در گروه هاى ائتلافى با هم مى مانند. قلمروهاى حقيقى ندارند.

• طول عمر: تا ۱۲ سال (در اسارت تا ۱۷ سال)• وضعيت حفاظتى: در سرتاسر منطقه پراكندگى اش عمدتاً در اثر تخريب زيستگاه، شكار طعمه هايش توسط انسان و مزاحمت هاى مستقيم در خطر انقراض است. در آفريقا ممكن است بين ۵ تا ۱۵ هزار يوز باقى مانده باشد و تعدادش در آسيا از ۲۰۰ كمتر است. زيرگونه آسيايى به شدت در خطر انقراض است.
راز فنا
بيژن فرهنگ دره شورى

«شهر دقيانوس» را در جيرفت در طول يك سال ويران و خاكش را الك كرديم و به باد داديم. آب از آب تكان نخورد، هيچ كس اعتراض نكرد، هيچ مامور ميراث فرهنگى از غارتگران و حفاران غيرمجاز كتك نخورد و هيچ كارشناسى خود را در سازمان ميراث فرهنگى به آتش نكشيد. خبرنگار هيچ روزنامه اى رپرتاژ مستندى از اين فاجعه عظيم تهيه نكرد و كسى نفهميد كه چگونه و توسط چه كسانى اين بلا بر سر ميراث فرهنگى ما آمد. اين بلا برخورد شهاب نبود كه در لحظه صورت گرفته باشد. يك سال در روز روشن و در زير بلند آفتاب، هزاران نفر كندند و بردند، يك شهر كهن را، كهن ترين تمدن بشر را و تلويزيون ما با كانال هاى متعددش نگفت شهر دقيانوس كجا بود و چه شد؟ تلويزيون ما نگفت كه ما چه چيزى را از دست داده ايم! تلويزيون ما هيچ نگفت. اين قبيل بلاها بر آثار كهن ما در مقياس كوچك و بزرگ دائم نازل مى شود؛ هر سال، هر ماه، هر روز و خبرى نمى شود. جنگل هاى شمال را تمام كرديم- جنگل هاى دشتى پائين دست، جنگل هاى ميان بند و جنگل هاى بالابند را. همه اين جنگل ها را با اشكوب هاى متعدد، با درختان و گياهان گوناگون و هزاران پستاندار و پرنده و حشره بى مانند به تدريج نابود و از صحنه روزگار محو كرديم. در هيچ دانشكده منابع طبيعى كسى اعتصابى راه نينداخت. هيچ كارشناس منابع طبيعى در زير چرخ هاى كاميون هاى قاچاقچيان چوب دزد كشته نشد.در سراسر ميهن پهناورمان چمن زارهاى پرمحصول و پرتوليد را شخم زده و به مزارع كم بازده كشاورزى تبديل كرديم. همه آهوها را زدند و دشت هاى ايران از آهن تهى شدند. هيچ كس گريه نكرد و هيچ كس مقاله اى در ماتم اين فاجعه ننوشت. شكاربان ها شهيد شدند باز هم خبرى نشد. شير و ببر منقرض شدند، گور و يوز و انواع آهوان ايران در حال انقراضند و به دنبال آنها صدها جانور ديگر را مى توان فهرست كرد. بسيارى از گونه ها را بدون آنكه بشناسيم از دست داده ايم براى هميشه.اگر تمام علم جهان و تمام ثروت جهان متحد شوند يكى از آنها را نمى توانند بازگردانند. انقراض حادثه اى ابدى است. تمام اين حوادث غم انگيز با ابعاد عظيم اش در سرزمين ما، پيش چشم ما و بغل گوش ما رخ داده و ما هفتاد ميليون ايرانى نه ديديم، نه شنيديم و نه فهميديم كه چه چيزهاى با ارزشى را براى هميشه از دست داده ايم. ميراث طبيعى ما ثروت همه ايرانيان بوده و هست. ميراث فرهنگى ما آبرو و حيثيت همه ايرانيان بوده و هست. همه چيز را از دست مى دهيم و كسى چيزى نمى گويد.دانشگاه ها، روزنامه ها، راديو و تلويزيون همه چيز مى گويند، همه چيز چاپ مى كنند، هر چيزى مى نويسند جز آنچه بايد بنويسند. بلايى كه بر سر بركه ها، رودخانه ها، درياچه ها و درياهاى ما مى آيد از بلاهاى ديگر كمتر نيست. چه كسى چه مى گويد و چه مى نويسد؟ چه حادثه و چه فاجعه اى بايد رخ دهد كه رسانه ها عكس العمل نشان دهند؟ چرا در اين مورد چيزى نمى گويند؟ چرا هيچ كس انتظارى هم ندارد؟ اين همه بودجه در اختيارشان مى گذاريم كه براى كشور ايران چه كارى انجام دهند؟ مهم ترين مسائل كشورمان چيست؟ مهم ترين ثروت و مهم ترين ويژگى حيثيتى ما كدام است؟ چه بلايى است كه اگر آمد جبران پذير نخواهد بود؟ چيست كه اگر از دست داديم ديگر نمى توانيم به دست آوريم؟ آيا خبرنگاران روزنامه ها، راديوها و تلويزيون هاى ما مى دانند؟ صد سال پيش يك باستان شناس انگليسى بسيارى از آثار باستانى مصر را طى چندين سال بر كشتى هاى كوچك و بزرگ بار كرد، به انگلستان برد و موزه هاى انگليس را پر كرد. اين باستان شناس در كتاب خاطرات خود كه آن هم صدسال پيش چاپ شده مى نويسد، «سال هاى سال توسط كارگران مصرى آثار باستانى مصر را از محل آثار به كنار رود نيل آورده و سوار كشتى مى كرديم. يكى از سركارگرها كه طى سال ها كار با ما مختصرى انگليسى ياد گرفته بود روزى از من پرسيد مگر در مملكت شما سنگ نيست كه اين همه سنگ از اينجا مى بريد؟» كارگر بدبخت مصرى صد سال پيش نمى دانست چه چيز با ارزشى را بار كشتى هاى انگليسى مى كند. اكنون وضعيت فكرى ما با آن كارگر بدبخت مصرى صدسال پيش تفاوت چندانى ندارد. ما به صورت عام نمى دانيم چه چيزهاى با ارزشى را چقدر ارزان مى فروشيم. چقدر همه چيز را مفت از دست مى دهيم

نبرد نابرابر
مژگان جمشيدى

احداث بزرگراه ها، معادن، راه آهن، خشكسالى، چراى بيش از حد دام، شكار بى رويه، كمبود طعمه يوز و تكه تكه شدن زيستگاه ها در حال حاضر بزرگترين خطراتى است كه بقاى نسل اين جانور را در هاله اى از ابهام قرارداده و تداوم اين روند مى تواند براى هميشه اين جانور را از عرصه حيات پاك كند. در عين حال به رغم تمامى دخل و تصرفات صورت گرفته و تخريب هاى پيش گفته، خبر مى رسد كه سايت انرژى اتمى در بخش هايى از منطقه دره انجير در شرف احداث است و با احداث بزرگراه به منظور اتصال كرمان به يزد دره انجير عملاً دو نيم مى شود.مولايى مسئول پناهگاه حيات وحش دره انجير مى گويد: دره انجير فقط ۱۱۵۰ راس كل و بز و قوچ و ميش و ۵۰ راس جبير دارد و نسل آهو در اين منطقه به طور كل از بين رفته است. تلاش زيادى براى احداث آب انبار و جمع آورى آب در پشت سدها به منظور تقويت چشمه هاى آب در دره انجير و خشكسالى و چراى دام پوشش گياهى را تا حد زيادى نابود كرده ايم. از اين رو فقط امسال ۲۰ تن علوفه در ۱۰ منطقه نزديك آبشخورها توزيع كرديم. با اين حال تهديد زياد است. معدن سنگ آهن چادرملو افراد زيادى را به داخل منطقه دره انجير كشانده و روزانه ۲۰۰ دستگاه ماشين از اين نقطه عبور مى كند. در عين حال انفجارهاى معدن هم تا حدى امنيت را سلب كرده. جاده يزد- طبس هم از دل منطقه عبور مى كند كه خود يك تهديد است. وى مى افزايد: سايت انرژى اتمى هم قرار است دستگاه هاى آب شيرين كن خود را در منطقه فعال كند و معادن مدنظر آنها هم به زودى قرار است با توافقات بين دو سازمان فعال شود. اكبر همدانيان معاون فعلى پروژه حفاظت از يوزپلنگ نيز در ادامه مى افزايد: تكه تكه شدن زيستگاه هاى يوز باعث قطع ارتباطات بيولوژيك و ارتباطات جفتگيرى بين جمعيت ها مى شود، از طرف ديگر نور ماشين ها و سروصدا حيوانات را آزار مى دهد و امنيت را سلب مى كند به طورى كه موارد متعددى از تلفات آهو و حتى يوز در همين جاده ها داشتيم. به همين منظور بايد كريدورهاى زيستى را با احداث پل هاى روگذر و زيرگذر براى تردد حيوانات تعبيه كرد. وى مى افزايد: الان بحث معادن را داريم. ما نمى توانيم با تاسيسات انرژى اتمى يا سنگ آهن چادرملو در دره انجير، زغال سنگ طبس و «مزينو» در ناى بندان مخالفت كنيم اگر تاسيسات توليد انرژى از زغال سنگ در طبس نيز ايجاد شود باز يك بخش وسيعى از منطقه از بين مى رود. به طورى كه يكى از يوزپلنگ ها در همين كندوكاوهاى معدن، ۳- ۲ سال قبل در ناى بندان افتاد و فك صورتش داغان شد. همدانيان خاطرنشان ساخت: فعاليت انرژى اتمى در دره انجير فعلاً در حد اكتشاف است و ما هم مخالفت مى كنيم اما بعد از يك مدتى مكاتباتى بين مسئولان دو سازمان انجام مى شود و به هر حال يك سرى مسائل مملكتى به ميان مى آيد كه ديگر به ما ارتباط پيدا نمى كند و متاسفانه يك بخش قابل توجهى از فعاليت سايت اتمى در منطقه امن دره انجير است. • بحران غذايى يوز جدى استبراساس آخرين برآوردها جمعيتى بالغ بر ۶۰ قلاده يوز در كشور موجود است كه هر كدام از اين يوزها در بدترين شرايط هم نيازمند يك طعمه در هفته هستند. حال با احتساب هر ماه ۴ هفته و در هر سال ۵۲ هفته مى توان نتيجه گرفت كه همين تعداد محدود يوز باقيمانده براى بقاى خود در يكسال نيازمند ۳۲۲۰ راس طعمه است و اين طعمه چيزى نيست جز قوچ و ميش، كل و بز، آهو و جبير و حتى خرگوش. حال براى اينكه اين تعداد جانور گياهخوار در يك سال توسط اين يوزها شكار شود بايد جمعيت قابل توجهى از وحوش در منطقه موجود باشد كه حداقل ۲۰ تا ۲۵ درصد آن به تغذيه يوزها برسد. بدين ترتيب مى توان نتيجه گرفت در ۵ زيستگاه معرفى شده يوز مى بايست جمعيتى بالغ بر ۱۳ هزار راس از انواع شكار در اين مناطق موجود باشد. اما آيا به راستى اين تعداد خوراك در زيستگاه هاى يوز وجود دارد تا با تغذيه از آنها بتواند به حيات خود ادامه دهد؟ هوشنگ ضيايى مى گويد: مطالعات صورت گرفته نشان مى دهد رژيم غذايى يوز در ايران به سمت خرگوش ها تغيير يافته است حتى در مناطقى كه به قدر مكفى شكار موجود است ديده شده يوز از خرگوش هم تغذيه كرده است و در نمونه هاى مدفوع (سرگين) يوز موى خرگوش يافت شده كه اين موضوع را به اثبات مى رساند.» با اين حال تخريب زيستگاه ها، خشكسالى، فقر پوشش گياهى، شكار بى رويه و چراى دام جمعيت طعمه هاى يوز را به شدت كاهش داده است و از همه مهمتر اينكه يوز در اين سفره محقرانه باز هم تنها نيست و در برخى مناطق مثل مياندشت، توران و بافق رقبايى چون پلنگ و كفتار و گرگ را در كنار خود دارد كه امكان تغذيه را براى او دشوارتر كرده است.با اين حال در حالى كه كارشناسان مسئول در پروژه حفاظت از يوزپلنگ به شدت به فقر طعمه هاى يوز در زيستگاه ها اشاره مى كنند حال اين پرسش به ذهن مى آيد كه با اين فقر حيات وحش و شكار در مناطق پس چرا سازمان اقدام به صدور مجوزهاى ويژه و عادى شكار براى شكارچيان داخلى و خارجى مى كند. با گذشت ۵/۱ سال از اجراى پروژه يوز، سازمان محيط زيست در منطقه حفاظت شده بافق كه يكى از سايت هاى حفاظتى پروژه بود اقدام به صدور مجوز شكار ويژه كرد اما شكارچى خارجى كه براى شكار به منطقه آمده بود با مشاهده يك قلاده يوز و دو توله اقدام به تهيه عكس و فيلم از آنها مى كند و نهايتاً از شكار منصرف مى شود!!همدانيان در اين رابطه مى گويد: «شايد در همان زمان پروانه شكار در توران و كوير هم صادر شده باشد اما سازمان بعداً از صدور اين پروانه ها خوددارى كرد و الان در ۵ منطقه پروانه شكار صادر نمى شود.» اما به گفته على اكبر كريمى مسئول اداره محيط زيست بافق سال گذشته در مناطق آزاد بافق ۲۰ پروانه شكار چهارپا صادر شد كه ۱۸ مورد آن موفقيت آميز بود و دو مورد موفق به شكار نشدند. در حالى كه به اعتقاد كارشناسان تمامى زيستگاه هايى كه به نوعى در همسايگى اين ۵ منطقه هستند مى بايست به عنوان زيستگاه هاى پشتيبان يوز، شكار ممنوع باشند. با اين تفاسير به نظر مى رسد فروش پروانه هاى شكار ويژه به قيمت ۶- ۵ هزار دلار و نيز پروانه هاى عادى به شكارچيان داخلى و خارجى هنوز هم براى سازمان محيط زيست بيشتر در اولويت است تا حفظ نسل يوزپلنگ آسيايى. همدانيان مى گويد: ما با نظر شما موافق هستيم كه شكار بايد ممنوع باشد چون جمعيت شكار در حدى نيست كه بخواهيم مجوز بدهيم. حتى در همه جاى ايران بايد شكار ممنوع شود!» با اين حال مسئولان سازمان حفاظت محيط زيست هر بار در پاسخ به اين سئوالات كه براى يوز چه كرده ايد به دفعات پاسخ داده اند: «سطح حفاظتى را ارتقا داده ايم، مناطق را از شكار ممنوع به پناهگاه و از حفاظت شده به پارك ملى ارتقا داديم، محيط بان استخدام كرده ايم. دوربين هاى تله اى كار گذاشته ايم، دام را از مناطق بيرون رانده ايم، جريمه كشتار هر قلاده يوز را تا ۱۰ ميليون بالا برده ايم و بالاخره اينكه سيدمحمد خاتمى هم تمامى دستگاه ها و ارگان هاى مرتبط را همچون وزارت كشور، نيروى انتظامى، وزارت صنايع و معادن، جهاد كشاورزى، راه، نيرو و... را به همكارى با محيط زيست براى حفظ نسل يوز فراخوانده است
و اما شواهد موجودپروژه يوز ۱۰ روز ديگر به پايان مى رسد، از ۴ استراتژى تعريف شده در پروتكل پروژه ۲ مورد آن هنوز محقق نشده است. مطالعات اقتصادى و اجتماعى نيمه تمام رها شده و آموزش جوامع محلى هرگز به انجمن يوزپلنگ آسيايى در وقت مقرر واگذار نشد.۳۵ نيروى محيط بان به خدمت گرفته شد، اما هر بار با ۳ يا ۴ ماه تعويق به آنها حقوق ناچيز محيط بانى پرداخت شد. به گفته مسئولان پروژه بحث نيروى انسانى براى حفاظت هنوز هم با هيچ استانداردى مطابقت ندارد. به گفته همدانيان در ناى بندان طبس با ۵/۱ ميليون هكتار وسعت فقط ۹ نفر محيط بان موجود است با يك واحد پاسگاهى و يك لندرور كه ۱۵ روز در ماه در تعميرگاه است. از اين ۹ نفر، ۷ نفر از نيروهاى قراردادى پروژه هستند كه اگر اعتبار مجدد براى پروژه لحاظ نشود آنها هم از دست خواهند رفت. در دره انجير با ۱۸۰ هزار هكتار وسعت نيز فقط ۵ محيط بان به خدمت گرفته شده و در باقى مناطق نيز وضع بهتر از اين نيست! در چنين شرايطى مسئولان سازمان محيط زيست از حمايت بى شائبه از محيط بانان سخن به ميان مى آورند. محيط بانانى كه هر ماه با دريافت ۱۳۰ هزار تومان حقوق فقط مى توانند صورت خود را با سيلى سرخ نگاه دارند. محيط بانانى كه در گرماى طاقت فرساى كوير و در بى آب وعلف ترين مناطق كشور خود را با نان و كشك و هسته زردآلو سير مى كنند و يك جفت كفش سالم به پا ندارند تا شن هاى داغ كويرى پاهاى آن را نسوزاند. اكبر همدانيان به ما مى گويد: محيط بانان و مسئولان مناطق ما واقعاً ايثار مى كنند و با عشق كار مى كنند. پس اين ۷۲۵ هزار دلار چطور هزينه شده است؟ وى پاسخ مى دهد: بخش عمده اش صرف بليت هاى هواپيمايى رفت و برگشت شده كه مشاوران خارجى مى آمدند و مى رفتند و در هتل اقامت مى كردند و بخشى از آن صرف هزينه خريد GPS، قطب نما، فاصله ياب، دوربين ديد در شب، ۳۰ دوربين تله اى، ژنراتور و راه اندازى وب سايت شده و يك بخشى هم به مشاور عالى پروژه رسيده و از مبلغى هم كه به آقاى فرور بايد پرداخت مى شد كمتر از ۲۶ هزار دلار پرداخت شده. تا ابتداى سال ۸۳ هم حقوق محيط بانان قراردادى پروژه از اين محل تامين مى شد و...او مى افزايد: با اين حال مشكل مالى پروژه هنوز به قوت خود باقى است! معاون پروژه حفاظت از يوزپلنگ همچنين از نحوه تنظيم پروتكل پروژه انتقاد مى كند و اينكه افرادى كه آن را تنظيم كردند آشنا به منطقه، مشكلات موجود و نقاط ضعف و قوت سازمان نبودند و مى افزايد: حتى مشاورهايى هم كه براى پروژه گرفته مى شد مورد ايراد همه وزارتخانه هاى عضو در كميته راهبردى بود. چون بار علمى زيادى نداشتند، در حالى كه اگر آقاى جورج شالر انتخاب مى شد بهتر بود اما آقاى مارتين تايسون را انتخاب كردند كه تجربه چندانى هم روى گوشتخواران به ويژه گربه سانان نداشت و روى گوزن و روباه كار كرده بود!• تمديد پروژههوشنگ، مدير پروژه حفاظت از يوز آسيايى از تمديد اين پروژه تا ۲ سال ديگر خبر مى دهد و مى گويد: تصميم داريم براى رديابى و كنترل بهتر يوزها از سيستم هاى ماهواره اى استفاده كنيم يعنى ابتدا با زنده گيرى آنها يك دستگاه فرستنده بر روى گردن حيوان نصب مى شود كه با ماهواره در ارتباط است. به گفته وى هزينه اين پروژه بين ۹۰ تا ۱۰۰ هزار دلار پيش بينى شده است. همدانيان در اين رابطه مى افزايد: در حالى كه اين يكى از واجبات حفاظت از يوز و حتى حيات وحش ايران است ولى چون مجبور بوديم براساس سند پروژه كار كنيم نتوانستيم از اعتبارات پروژه براى اين كار استفاده كنيم و سازمان قبول كرده بودجه اين كار را تامين كند. اما حتى اگر از تجهيزات ماهواره اى هم بخواهيم استفاده كنيم بايد نيروى اين كار را آموزش بدهيم چون در كشور متخصص اين امر وجود ندارد. يوز ايران با تمامى اقدامات انجام شده توسط محيط بانان، كارشناسان مسئول و مديران محلى همچنان در سراشيبى سقوط است و خطر كوچك شدن جمعيت و كاهش تنوع ژنى آن را بيش از پيش آسيب پذير كرده است.همدانيان مى گويد: «مديريت هنر انجام امور به بهترين شكل ممكن است و در اين راه با حداقل امكانات هم مى توان مديريت كرد به شرط اينكه هدف مشخص باشد.» پروژه يوز ناتمام است و همچنان با مشكلات مالى مواجه است. در حالى كه عمليات زيباسازى نماى ساختمان سازمان حفاظت محيط زيست با سنگ هاى گرانيتى گران قيمت كه گفته مى شود ميلياردها تومان براى آن هزينه شده، هم اكنون به اتمام رسيده است
مطالب برگرفته ار ويژه‌نامه روزنامه شرق مي‌باشد

۱ نظر:

ناشناس گفت...

salaam,

avisa jan mamnun az mataalebe zibaat, vali to ro khodaa fontet ro avaz kon ;)