برداشت اول:
داريم با آرتان شوي ايبرو نگاه مي كنيم، لباسي كه پوشيده راه راهه و عكس يك ببر روشه، تا من متوجه ببر بشم، آرتان بلند مي گه ببر، ببر
برداشت دوم:
برا آرتان دارم يك ببعي مي كشم، وقتي تمام شد با ذوق مي گم، آرتان بيا ببين مامان برات چي كشيده، آرتان نگاه ميكنه و مي گه : جيجيك
*چون اين جريان دو بار تكرار شد نتيجه گرفتم بايد از خدا استعداد نقاشي بطلبم، تشخيص آرتان ايرادي ندارد
۳ نظر:
سلام راجع به حیوانات که پست قبل نوشته بودی، پارک پردیسان یا موزه دارآباد کمکی نمی کنه؟!
سلام مامان آرتان
ماشالله پسرت چفدر بزرگ شده. خدا بهتون ببخشه. منم منتظرم نیکی جونم بزرگ شه از این شیرین کاری ها واسم بکنه. فعلاً که فقط می خوره و می خوابه!
سلام :) آرتان عزیزم چقدر دوست داشتنی تر و شیرین تر شده ماشاله... از طرف من لپای قشنگشو ببوس. فکر کنم کم کم داره آماده می شه برای کوه نوردی با مامان و بابا :)
ارسال یک نظر