شنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۸

نقاشي


برداشت اول:
داريم با آرتان شوي ايبرو نگاه مي كنيم، لباسي كه پوشيده راه راهه و عكس يك ببر روشه، تا من متوجه ببر بشم، آرتان بلند مي گه ببر، ببر
برداشت دوم:
برا آرتان دارم يك ببعي مي كشم، وقتي تمام شد با ذوق مي گم، آرتان بيا ببين مامان برات چي كشيده، آرتان نگاه ميكنه و مي گه : جيجيك
*چون اين جريان دو بار تكرار شد نتيجه گرفتم بايد از خدا استعداد نقاشي بطلبم، تشخيص آرتان ايرادي ندارد

آرتان در حال بستني خوردن

۳ نظر:

نازنین مامان راشا گفت...

سلام راجع به حیوانات که پست قبل نوشته بودی، پارک پردیسان یا موزه دارآباد کمکی نمی کنه؟!

مریم مامان نیکی گفت...

سلام مامان آرتان
ماشالله پسرت چفدر بزرگ شده. خدا بهتون ببخشه. منم منتظرم نیکی جونم بزرگ شه از این شیرین کاری ها واسم بکنه. فعلاً که فقط می خوره و می خوابه!

Soude گفت...

سلام :) آرتان عزیزم چقدر دوست داشتنی تر و شیرین تر شده ماشاله... از طرف من لپای قشنگشو ببوس. فکر کنم کم کم داره آماده می شه برای کوه نوردی با مامان و بابا :)