آرتان در دشت لار قبل از شقايق ها
*آرتان به بازيافت مي گه : بازي بافت
*داريم از بزرگراه رد مي شيم، آرتان مي گه مامان مامان نيدا(نگاه)كن، رو ديوارا نقاشي كشيدن، مي گم آره خانم نقاش كشيده، مي گه: كار بديه، نبايد بكشه - اين هم ديوار اتاق آرتان كه ديگه كار از دست و پا گذشته و مي ايسته ميگه پشتم رو بكش، منظورش اينه كه دور بدنش رو بكشيم
به نظرم آرتان در نقاشي استعداد عجيبي دارد و همچنين علاقه و مشوقان خوبي مثل عمو امين، دو تا خط مي كشد مي گويد شير كشيده ميگويم مامان سبيلاش رو نداشتي باز دو تا خط ديگه مي كشه، بعضي وقت ها هم با خودش مي گه اين چشم، اين دست و ... كه خيلي كيف مي كنم
* ديشب آرتان اولين قصه زندگيش را گفت، قبل از 2 سالگيش : يه هاپو بود، استخوان مي خورد، آقا گاوه گفت علف نخور، هاپو گفت: باشه (من مي خواستم پاشم از ذوق برقصم)
۹ نظر:
سلام آویسای عزیز
آویسایی می شناسم از جنوب
خیلی تلاش می کردم که Comment بگذارم اما فعال نمی شد. به هر حال دوستتان دارم و از دوستی با شما خوشحال خواهم بود.
استعداد ادبی این بچه را دست کم نگیر.
نازی عزیزم. آویسا جان خب از شادی رقص هم داشت. آفرین به این هنرمند کوچک که در زمینه ی نقاشی و قصه گویی قبل از دو سالگی اینهمه پیشرفت کرده.
آبجی خانوم اینفده این پسره رو تحویل نگیر .همه بجه ها تو این سن اینطورین.نداشی می تشن و کارای دیده
سلام
خاله خانوم هیچم اینجوری نیست که همه بچه ها قبل از دوسالگی قصه بگن. استعداد حرف زدن آرتان بی نظیره.پسر کوچولوی من چند ماه پیش مامان بلد بود که حالا یه ماهیه یادش رفته. میترسم 2 سالش بشه و ما هنوز بگیم بگو "مامان" و رایان بگه "بابا".
salaam Mina jan va Artane gol :)
khili ghesash ziba bud afarin roye takahylesh kaar kon mina jon,
be omide didar dobare :)
Mamane Kian!!
علاوه بر نقاشی استعداد خوبی هم در قصه پردازی داره
عسلم
آویسای عزیز بی هیچ اغراقی آرتان پسر فوق العاده ایه و قصه اش خیلی قشنگ بود
چقدر این عکس دشت لار زیبا بود مخصوصا با سوژه دوست داشتنی اش
آویسا جان خسته نباشید
امروز از همراهی با شما بسیار لذت بردیم آرتان کوچولوی نازنین را که از همین الان دلم برایش تنگ شده از طرف من ببوس
میبینی این پیغام یک پیام اخلاقی هم دارد من الان به جای اینکه کنار دریا باشم پشت کامپیوتر نشسته ام...ابهت هم ابهت زنهای قدیم!
ارسال یک نظر