خداي بزرگ، دو تا شكارچي
آقايان كوهنورد همراه باتوم ها
به به چه قدم هاي محكمي، چه مصمم
در حال مذاكره
آخرين جمعه خرداد، همراه مامان لي لي پر نشاط و پويان نازنين، مهمان شقايق هاي دشت لار بوديم، چقدر دوست دارم، شرايطي را فراهم مي كردم كه هر روز آرتان در اين چنين فضايي سپري مي شد، در طبيعت كه مي دانم بهتر از من، مادر كودكم است. پويان و آرتان آنروز يك لقمه هم غذا نخوردند كه زمان بازيشان از دست مي رفت، تنها زماني كه در چادر گذراندند شايد ده دقيقه اي بود كه ما آدم بزرگ ها در چادري ديگر مشغول ناهار بوديم، باقي لحظه ها تماما زير نور خورشيد در حال كشف و شهود بودند. لذت آنروز هنوز وجودم راغرق شور و نشاط مي سازد.
۵ نظر:
قربونش برم که کشف و شهود داشته! کلاه سربازیشو ببین عزیزم... راست می گویی طبیعت بهترین مادر دنیاست.....
آویسا جان چقدر عکس اول را دوست داشتم...من و پویان که خیلی دلمان برای آرتان تنگ شده الان پویان در بغل من نشسته و به محض باز شدن عکسها گفت:آآآآآ مامان آرتانه هاااااا کامیونارو ببریم بازی کنیم...آویسا جان منهم هنوز از یادآوری آنروز هیجانزده می شوم پویان در کنار همبازی خوبی مثل آرتان آنهم در دل طبیعت
خدا هر دوتاییشان را حفظ کن ممنون عکس های لی لی را تکمیل کردی
سلام مرسی که به خانه ام آمدید.عکس ها خیلی قشنگند.خوش باشید.
داری از آرتان یک کوهنورد ، یک طبیعت گرا مثل خودت میسازی . حواسم هست . به امید روزی که آرتان هم مثل مادر ، دوربین به دست ، زیبائی ها را کشف کند و به دیگران نشان بدهد.
ارسال یک نظر