آرتان در پياده روي هاي جنگل هاي زيراب از بابا بزرگ آموخته است كه عصا دست بگيرد، از خانه تا پارك هميشه در جستجوي چوبيست كه عصايش شود
آرتان و پسرعمويش
ما آدم بزرگ ها هرگز كارآيي مفيد پشتي ها را بي حضور كودكانمان متوجه نمي شويم
هيچ چيز به اندازه يك دوست همدل و همراه نمي ارزد (آرتان با عرفان پسر خاله رويا)
خيلي دوست داشتم پسرم كتابخوان شود و الان خوشحالم
۶ نظر:
سلام مينا جون
خيلي عكساي قشنگيه اما اون آخريه شاهكاره."پسر كتابخوان"
فقط از يه محصول كاملا پلي تكنيكي چنين انتظاري ميره! :)
خونه ای که آرتان با پشتی ساخته جون میده واسه بازی کردن. من که بچه بودم با پشتی سرسره میساختیم و الاکلنگ. خونه به فکرمون نرسیده بود دیگه
آفرین به این آرتان کتابخون. مامان نیکی هم آرزو داره نیکی مثل آرتان کتابخون بشه.
در ضمن مامان آرتان، اینور آب اومدن اونقدرا هم سخت نیست. فقط تافل می خواد و بعضی دانشگاهها هم GRE زیاد براشون مهم نیست. یعنی خیلی ها فقط GRE رو امتحان می دهند و نمره ی خوبی هم ندارند و راحت پذیرش می گیرند.
مدارکتون رو که کامل کردین من می تونم با استاد های اینجا صحبت کنم.
منظورت از جنگل هاي زيرآب همون شهريه كه در جاده فيروزكوه بعد از پل سفيد و قبل از قائمشهره؟
و جنگل هاي بكر و بينظيري داره؟
ما هم اونجا زياد ميريم.
من هم عاشق این پسر پرجنب و جوش و کتابخون شدم.... به خصوص اون خونه ای که با پشتیها درست کرده و بالای پشت بومش رفته...محشر بود!!!!
وبلاگ تون هم برای زیبا بود و خواندنی هر چند نرسیدم خیلی از عناوین زیبا و مورد توجه ام را دنبال کنم و بخوانم....به لینکهایم می افزایم تا بیشتر سرک بکشم به اینجا...
ببوسید آرتان را...
آخري عكس خيلي قشنگيه...
ارسال یک نظر