آرتان جديدا به پشت دراز ميکشد و کتاب را روبه روي صورتش ميگيرد که من برايش تعريف کنم. به همت آبجي کوچيکه کتاب هاي بچگي ما سالم مانده بود و در کارتوني در انباري بود که براي آرتان درآورديم و همان قدر که ما از خاطرات بچگي مان به وجد آمديم آرتان از ديدن کتاب هاي جديد ذوق کرد. کتاب پتسي و اورسولا، سفيد پنبه اي و ... جالب اينکه همه پر از عکس حيوانات است که آرتان عاشقشان است. هر چه بازي باهاش حرکت بيشتري داشته باشد، آرتان بيشتر دوست دارد، کتاب هم که ميخوانم دايم کارهاي کاراکترها را تکرار مي کنم مثلا وقتي بع بعي از روي پل ميپره، مامان هم پا مي شه مي پره، واي که چقدر لي لي کردن را دوست دارد و قاه قاه مي خندد و من بس که خنديدنش را دوست دارم اينقدر اين کار را تکرار ميکنم که از نفس مي افتم. هواپيما بازي هم دوست دارد به اين صورت که بغلم ميخوابد و ما ويژ ويژ کنان از يک طرف هال به سمت ديگر مي دويم و در همين حين آرتان را بالا پايين هم ميبرم. جديدا يک سري حيوان برايش خريديم که ديروز داشتم به آرتان ميگفتم ببين آقا اسبه داره ببر رو بوس ميکنه و اين سري حيواناش همه دو به دو همديگر را بوسيدند، يکدفعه ديدم اين ها را برداشته و داره مي بره سمت ميو ميوش که اون رو هم بوس کنند، گويي احساس کرده بود ميو ميو در اين ميان تنها مونده، ميو ميو از عروسک هاي قديمي آرتانه
سهشنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۸
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۳ نظر:
afarin be in dokhtare bahoosh o ketabkhoon....
sharmandam avisa jan... manzooram pesare bahoosh boode... in joor eshtabahte loppi adamo khejalat zade mikone hesabi....
سلام مینا جون
جقدر این پسرت ماشالله بزرگ شده خیلی وقت بود سرنزده بودم
کلی شبیه تو شده به نظرم اون عکسش هم که داره لپ تاپ رو له می کنه هم خیلی جالب بود واسه کیان فکر کنم دلش واسه لپتاپ سوخته بود!!
ارسال یک نظر