در برگشت از "تفت " سرزدیم به روستای چم و سرو 2000 ساله آن . بعدازضهر هم رفتیم بازار طلافروشان ، البته نه برای خرید. اصولا خانه ما هر وقت پول کم میاد یاشار خرج آن ماه رو میسپاره به من . منم هر چی حساب کتاب کردم دیدم ما حتی یک جعبه لوزی پنج هزار تومانی هم نمی تونیم بخریم ، چه برسه به طلاهای 20 عیار یزد . صبح و عصر پنجشنبه هم به گشت و گذار در شهر گذشت . از یک موضوع خیلی ناراحت شدم، اینکه در مسجد امیرچخماق چون اجازه داده بودند از پشتبام دیدن بشه ، مردم حصار چوبی ورود به مناره راشکسته بودند و میرفتند بالا. درست است که واقعا حس عجیبی دارد در جایی بایستی که سالها قبل صدای اذان از آن مکان به گوش مسلمانان می رسیده اما کاش یک مقداری بیشتر به میراث رسیده از نیاکانمان بیاندیشیم و قدر آنها را بیشتر بدانیم
یکشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر