شانزدهم تا نوزدهم تير ماه رفتيم باکو، ساعت پنج صبح پرواز داشتيم براي تبريز و از آنجا ساعت يازده به مقصد باکو، اين مدت که وقت داشتيم رفتيم "الگلي" و مسجد کبود و مقبرهالشعرا را ديديم، اتفاقا نزديک مقبره شهريار در حاليکه دکلمهاي از شعرهايش را با صداي خودش ميشنيديم، از نمايشگاه عکس طبيعتي که آنجا برپابود نيز ديدن کرديم،يادمه کلاس چهارم بودم، قضيه برميگرده به بيست سال پيش، پدرم به خاطر اينکه کارمند راهآهن بودند ، هر سال يک بليط قطار خانوادگي داشتيم،آنسال تصميم گرفتيم بريم تبريز را ببينيم، تو خانه ما معمولترين چيز مطالعه بود، کافي بود اسم کتابي را ببريم، اگر در شهر موجود بود حتما پدر تهيه ميکردند،دو تا کتاب تازه خريده بودم، يکي در مورد جانوران و ديگري با عنوان "يتيمان ديروز،بزرگان امروز" که هنوز دارم، اينقدر ذوق کتاب جانوران را داشتم که با خودم برده بودم تبريز، تو مسير برگشت متوجه شدم در محل اقامتمان جا گذاشتهام، نسبت به کتابهاي آنموقع گران بود و من اصلا روم نميشد به پدر دوباره بگم که برام بخره، به هر حال بعد از بيست سال که دوباره رفته بودم تبريز ياد آن کتاب افتادم
یکشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر