در فرودگاه تبريز به محض اينکه نشستيم يک خرگوش قهوهاي از زير بوتهها فرار کرد، خيلي جالب، فرودگاه تبريز گويا محيط خوبي براي حيوانات و پرندگان است، چون کلي هم پرندههايي را ديدم که اسامي آنها را متاسفانه نميدانستم،تبريز به شهر زيرگذرها مشهور است زيرا چندين رودخانه داخل و خارج شهر در جريان بوده است و الان جاي آنها تبديل به زيرگذر شده است،بزرگتريم ميدان را در طي مسافرتهايم در تبريز ديدم با نام "ميدان آذربايجان" و پلي نيز با نام پل آذربايجان بر روي رودخانهايست که کلي پرنده دريايي آنجا ديدم. دقيقا ساعت يازده از تبريز راه افتاديم و ساعت دوازده رسيديم باکو، اختلاف زمانيمان با آنها نيم ساعت است . بيشترين ماشين در شهر باکو "لادا" و بنز است. ساختمانها غالبا قديمي است به سبکي که من خيلي دوست دارم، در حالت عمومي مردم تهران خيلي مرفهتر از مردم باکو ميباشند. زبان آذري و روسي کاملا متداول است، اگر چه سالهاست آذربايجان مستقل شده است وليکن سلطه روسها کاملا مشهود است، بر فرض ما که ابتدا رفتيم هتل آبشرون، متصدي هتل در طبقه ما خانمي روسي بود که چون آذري بلد نبود ما مجبور بوديم انگليسي صحبت کنيم، هتل آبشرون نزديک درياست، 15 طبقه و تقريبا دولتي ، چون متعلق به عموي مهربان خانم ميباشد که مهربان خانم همسر "الهان علياف" ميباشد، البته من اصلا از اين هتل خوشم نيامد اما صبحانههاش عالي بود، غير از ماست ميوهاي که آنجا خيلي معمول بود، اما ما اصلا دوست نداشتيم، فراوردههاي لبني آنجا خيلي بهتر از کشور ماست، اين قضيه در مورد ميوهها و سبزيجاتشان هم صدق ميکرد، همه چيز آنجا طعم طبيعي داشت. من به باکو ميگويم شهر قراضهها به شرطي که اين موضوع در ذهنتان تداعي نشود که هر قراضهاي زشت است، در باکو همه چيز قديميست، بوي کهنگي ميدهد، طراوت و تازگي ندارد، واحد پول مانات و شيروان است، هر شيروان معادل دوهزارتومان است،در باکو ميوه خيلي ارزانتر از ايران است اما آب و نان گران است، آب گازدار آنجا رايج است که من اصلا نميتوانم بنوشم، اما موضوع جالب نان است که توي تنور ميپزند، مثل روستاهاي ما، اصلا جوششيرين نميزنند و نان تا چندين روز در محيط بيرون سالم ميماند، شام کبابترکي خورديم، به نظر در باکوخيارشور وجود ندارد چون در ساندويجهايشان خيارمعمولي ميزنند که البته خوشمزه بود
دوشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر