سه‌شنبه، تیر ۰۶، ۱۳۹۱

آرتان شناگر

جاده سولقان - آرتان عاشق برف بازي است  و انگار برف ها را با محبت  در آغوش گرفته است


آرتان اين روزها  از مهد كه مي رسيم خانه مايو خودش و ياشار و عينك شناي خودش  را همراه حوله ها مي گذارد در يك نايلون و يك لحظه از خودش  جدا نمي كند يعني 2 ساعت تا زماني كه ياشار  بيايد  اين وسايل را همراهش دارد  كه با هم بروند  استخر.  با  مهدش حاضر نيست  برود آموزشي  شنا مي گويد  من كه بلدم.  من هم نمي دانم  از اعتماد به نفسش است  يا واقعا   بلد  است.  كجا  با  پسرم  بروم شنا؟/؟

یکشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۹۱

از جملات قصار آرتان


مامان به ماشینت بیشتر بنزین  بده که بشه  اندازه  ماشین  بابا

من و یاشار داریم صحبت می کنیم  که من امتحان دارم و یاشار جلسه  و اینکه چکار کنیم؟ کی آرتان را از مهد برداره؛ چند ساعت بعد دایی نصرت آمده خانه ما آرتان می گه  دایی فکر کن چی شده فردا  مامان باید  مشقاش رو بنویسه بابا هم جلسه داره من  رو از مهد کی برداره؟
وقتی از کوچولوای هاش براش تعریف می کنم غرور را درش می بینم و شادی را,  مثلا عکس اسب  روی  کامیونی که همیشه کنار پارک  ما نگه میداره  را به آرتان نشان می دم و می گم کوچولو بودی این عکس رو خیلی دوست داشتی, می بینم چه کیفی می کند.
به نظرم از 3 سالگی کودک به بعد می توان مشغول به تحصیل شد چون هم کودک یا همسن هایش  زمانی  مشغول است, وابستگی دیگر تنها به مادر نیست  و با پدر هم دمسازند, گاه گاه هم می توان 2-3 روز پیش پدربزرگ  و مادر بزرگ بمانند  که من بر این مورد آخر اصرار دارم که حتی اگر شرایط خاصی نیست هر 2 ماه یکدفعه کودک 3 سال  به بالا  را نزد پدر بزرگ و مادربزرگ گذاشت که بچه ها جای مطمئنی دارند و کم کم فاصله  را تجربه کنند.
آرتان 4 سالش دارد پر می شود- تیر ماه دارد شروع می شود و تولد آرتان را پیش رو داریم. خیلی خوب با قیچی کار می کند نه بچگانه  که با قیچی بزرگانه هم خوب و دقیق می برد؛  به خمیر بازی  علاقه خاصی دارد  و خورشید  و املت  و آدم های حرفه ای می سازد  با خمیر
با آرتان روزها که می رویم پارک ترجیحش برای  بازی این است که آشنایی برای  بازی داشته باشد مثلا اگر ایلیا (هم بازی پارکش) نباشد خودش قبل از اینکه شب شود تمایل به برگشت دارد.

جدیدترین کارم پیلاتس  کار  کردنم هست  که به نظرم بعد از  کوه  و شنا مفرح ترین  ورزش است