شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۹۰

عكس هاي سه سالگي

آرتان و محمد جواد (روي خانه درختي)

هر چي به بابك مي گم اين پسر من استيل سنگ نوردي داره،
جايي براي سنگنوردي بچه ها سراغ نداريد؟


آرتان در درياي بابلسر

جنگلهاي جمشيدآباد - تزديك زيراب

آرتان و بابا بزرگ نصرالله



آرتان سه ساله

آرتان 3 ساله شده است و من از ديدنش سرشار غرور و لذت مي شوم. آرتان اين روزها گاها عصبي مي شود و مي زند و قهر مي كند كه وقتي من يا پدرش را مي زند ما اعلام ناراحتي مي كنيم و با اينكه بحران 3- 4 سالگي را مي دانم و مفصل تحقيق كرده ام، صبر زيادي را مي طلبد كه اگر برنامه زندگي منظم نباشد با مشكلات و تاخيرات ديگر قاطي شده و انسان را به سمت نادرستي پيش مي برد، من كه هميشه معترفم ناراحتي هايي كه بين من و آرتان پيش مي آيد غالبا از كم كاري ها و نامنظمي من است و آن روح پاك در اكثر مواقع درست است و حق و حقوق طبيعي خودش را مي خواهد. فعل هايش مرا به وجد مي آورد مثلا ديشب مي گفت من و بابا تو حمام روي هم آب مي ريزيديم.

كلي هم براي من فيلم بازي مي كند كه من تا هفته پيش همه فيلم هايش را باور كرده بودم. مثلا اينكه فكر مي كردم آرتان واقعا از گرگ مي ترسد و گاها كه مي گويد گرگ داره مي آد و خودش را به ترسيدن مي زد من سعي مي كردم توجيح كنم كه در شهر كه گرگ پيدا نمي شود و ... تا اينكه چند روز پيش كه در منزل را باز گذاشته بود و قبول نمي كرد در را ببندد من گفتم ممكن است گرگ بياد و خودم در اتاقي ديگر كه كار داشتم رفتم، شنيدم كه آرتان مي گويد خب من باهاش مي جنگم و همچي بيخيال اين حرف را زد كه من به تصورات باطل خودم در اين مدت پي بردم.

كارتون مورد علاقه اش كايلو و آرتور و تام و جري است.

عاشق ترجمه كردن هاي تركي به فارسي اش هستم كه صحبت هاي پدرش را براي من ترجمه كند.

با خوابيدن مخالف است. هر شب بدون استثنا مي گويد نخوابيم.

از اول ارديبهشت كه گچ دستش را باز كرديم مي رود مهد كودك مژده در پونك باختري، فعلا راضيم اما نظر قطعي را موكول مي كنم به چند ماه آينده.