شنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۹۲

خاطرات اكراين

سال 91 که با ماشین رفتیم ارمنستان- گرجستان- ترکیه در برگشت از کنار دریای سیاه به فکر اکراین افتادیم به این صورت که بریم طرابزون و از آنجا با کشتی خودمان را به همراه ماشین ببریم به اکراین و از کریمه شروع کنیم و اکراین را بگردیم. جنگ های کریمه هم که  با اسم کریمه می آید در ذهن یکدفعه برگی از تاریخ را پیش رویمان می گذارد. با خانواده مطرح کردیم. پدر گفت من نمی آیم. برادرم و خانواده گفتند ریسک آن نسبتا بالاست. آبجی کوچیکه هم گفت ویزاش خیلی گران است. از نظر من کاملا حق داشتند. بنا بر تحقیقات اولیه متوجه شدیم پلیس اکراین به مانند آذربایجان و باکو، رسما رشوه می گیرد و نسبت به خارجی ها این قضیه محکمتر است. پدر نسبت به سلامتی خود در سفر نگران بود و اینکه مبادا سفر ما را از مسیر اصلی خارج کند. ویزای اکراین هم 220 دلار است پس آبجی کوچیکه هم حق داشت. اما وای به روزی که یک کشور برای من و یاشار بدرخشد. گفتیم اشکال نداره که ویزاش گرونه، همراه هم که نداشتیم که با ماشین بیارزه بریم، تصمیم گرفتیم با هواپیما بریم کیف و دور بزنیم این کشور را.  اتوبوس های خوبی داره اما از نظر من برای روسیه و اکراین قطار پررنگتر است. این کشور کلی همسایه دارد و در مورد مذهب و همسایه ها و تاریخچه یک جستجوی کوچک در اینترنت بسیاری اطلاعات می دهد، پس لزومی ندارد من دوباره نویسی کنم. برای ما سرسبزی و پرآبی این منطقه وسوسه انگیز بود. شنیدیم که بهشت اکراین کریمه است و بسیار پرتوریست، پس باید بلیط از قبل تهیه می کردیم، ما که کارت نداریم، با مراجعه به چند دوست نزدیک به لطف زیاد یکی از دوستان، بلیط ها را خریدیم. ما شهرهای کیف، لویو، ادسا، سیمفروپول، سواستپل ، دنیپرو و خارکف را انتخاب کردیم. تونل عشق معروف است و دیدیم که در مسیرمان نیست، من هم که مرخصی نداشتم آنقدر که بتوانیم همه جاهای دیدنی را پوشش دهیم، در نتیجه آنچه نزدیک این شهرها بود را دیدیم و بر درستی تصمیمان برای این سفر به خود آفرین گفتیم. آنچه خیلی ها می پرسند که آیا مسافرت با بچه سخت نیست؟ آرتان از شش ماهگی دارد می رود مسافرت، خیلی وقت ها، اوقات سختی را گذراندیم نه به خاطر آرتان به دلیل ماهیت سفر، خانه هم که بنشینی، خیلی اتفاقات می افتد برای آنکه آزموده باشیم، سفر هم به عنوان قسمتی از زندگی پرتکاپوتر است. آرتان فکر کنم دو ساله بود. داشتیم از روسیه برمی گشتیم، در هواپیما آنقدر گریه کرد که بالا آورد، تمام آنروز هم در راه بودیم  و نیمه شب پروازمان بود، با آن همه خستگی، این جریان هم برای بچه کوچک اتفاق بیافتد، وقتی همه مسافران هنوز در صندلی ننشسته بودند، خوابشان برده بود. از نظر من مسافرت با کودکان بسیار راحت تر از مسافرت با آدم بزرگ هاست. اگر برنامه ریزی نسبتا خوبی داشته باشیم کودک بسیار خوش سقر خواهد بود. اما امکان ندارد در سفر با همراهان دیگر چالشی نباشد که آن هم بعد از چهارمین پنجمین سفر نحوه درست برخورد را طرفین درخواهند یافت. آرتان که کوچکتر بود ماشین و توپ بسیار کمک می کرد برای جاهایی که باید منتظر می ماندیم، بزرگتر که شد نقاشی و مداد رنگی و یک اسباب بازی جدید، الان نقشه مسیر و داستان های مرتبط با کشور دیگر و جنگ هایی که در آن اتفاق افتاده برایش جذاب است. در اکراین از جنگ کریمه شروع شد و ناپلئون و نادرشاه و جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم و هر آنچه بلد بودیم برای آرتان تعریف کردیم. خلاصه اینکه باید بسیار تاریخ را خوب بدانیم که به فرزندانمان درست را بیاموزیم.
اینقدر که مدت هاست در وبلاگ غیر از عکس نگذاشته ام، کلی حرف و سخن دارم. برای هر کاری مشوقی می خواهیم، منظورم فردی است که ما را راه باندازد و اول مسیر را نشانمان دهد. شاید هیچکس بیشتر از بابک در سفرهای من نقش نداشته و امکان ندارد جایی بروم و یاد خیری از او نکنم. بسیار استوار در سال هشتاد و پنج، شماری از دوستان را ندا داد و در نهایت هفت نفر همراه شدیم و بسیار صبورانه ناواردی ما را تحمل کرد. در پکن آرش را دیدیم، خیلی اتفافی و تا کنون به مانند او فعال و زنده و پویا ندیده ام. به واسطه اطلاعاتی که آرش داده بود  با حسن آشنا شدیم، دوست نازنینی از گیلان که توریست آن خطه سرسبز را زنده نگه داشته است. همواره سپاسگذارشان هستم.
متروی اکراین با متروی مسکو و سنت پطرزبورگ رقابت نمیتواند بکند. جز چند ایستگاه کیف. اما رود دنیپر که بسیاری از شهرهای اکراین را زنده نگه داشته از نظر من با ولگا می تواند رقابت کند. به اکراین که می روید ناخوداگاه دایم دارید با روسیه مقایسه می کنید. از نظر من دختران اکراینی بسیار بسیار زیبا هستند به طوری که داشتم نگران یاشار می شدم. مردم اکراین از روسیه بسیار گرمتر هستند. اما یادگارهای سویت همچنان ترس از گرسنگی را می نمایاند. مردم از شرایط فعلی راضی نیستند، می گویند فاصله بین فقیر و غنی خیلی زیاد شده است و خیلی ها می گویند لااقل قبل از استقلال همه برابر بودند.  در اکراین حتما یک دست لباس اضافه همراهتان باشد چون همه جا دریاچه های کوچکی هست که جان می دهد برای شنا مخصوصا اگر مثل من ندید بدید آب باشید و بچه کویر.
لویو شهر قدیمی است که بافتش را حفظ کرده است. یادتان باشد پارچه و صنایع دستی را از آنجا بخرید و مثل من اشتباه نکنید که بگویید فعلا جا ندارم، هیچ کجای اکراین آن محصولات و دوخت های زیبای اکراینی را پیدا نمی کنید. موزه ای دارد مثل موزه سراوان ما، حدود شش برابر موزه ما، زمان بسیار فرحبخشی را آنجا سپری کردیم. خانه های قدیمی را در دل جنگل بازسازی کرده اند و بیشتر آنها تماما چوب هستند.
در ادسا پارک شفشنکوف کنار دریا واقع شده است. اصلا فکر نکنید به مانند تهران به چمن و فضای سبز می رسند. هرگز، داشتیم از پارک ناامید می شدیم که رسیدیم به دلفین آریم و فواره ها، جای لوکس و آنچنان دلچسبی که فردای آنروز هم دوباره رفتیم. دوستی به ما توصیه کرد سواحل شهرهای کوچکتر ادسا تمیزتر است ولیکن برای ما آنچنان جذاب نبود و برای شنا دوباره برگشتیم ادسا.
سیمفروپل شهر کوچکی است در کریمه به مانند گذرگاهی برای رسیدن به سواستوپول و یالتا. در قطاری که به سیمفروپول می رفتیم کیف کمریم را در قطار دزدیند که با یک عالم ماجرا، پلیس سیمفروپول بعد از پنج ساعت بهم برگرداند و علرغم همه بدگویی ها نسبت به پلیس اکراین من ممنون لطف شان هستم. بین یالتا و سواستوپول ما سواستوپول را انتخاب کردیم و بینهایت زیباست و آب عالی بود برای شنا در ماه اگوست. پانارمایی در این شهر است که جنگ کریمه را بازگو می کند. کسی که توضیح می دهد روسی صحبت می کند، ورودیه آن هم گران است، اما ارزش دیدن دارد. برای یالتا و سواستوپول کرایه کردن ماشین را توصیه می کنم چون دیدنی های تاریخی آنها همه خارج شهر است و یکی از آثار بسیار شبیه نقش رستم ما است.
دنیپرو شهر لوکسی به پهنای تهران و جمعیت یک میلیون است. همه جا فروشگاه های شیک و بزرگی را میبینی که در خارکف یکی از آنها را هم پیدا نمیکنید. از نظر من پولدارترین شهرشان است. متروی آن شش ایستگاه بیشتر ندارد اما حمل و نقل عالی و بدون مشکل است. جزیره ای دارد که شهر بازی نسبتا خوبی برای بچه ها دارد و یادتان باشد که پول اکراین را داشته باشید که دلار قبول نمیکنند و مثل ما شرمنده بچه تان می شوید. رودخانه دنیپر بسیار آلوده صنعتی است و توصیه می شود که آنجا شنا نکنید اگرچه خود محلی ها همه شنا می کنند.
خارکف که رسیدیم هوا سرد و بارانی شد و پیاده روی و گشت و گذار نسبتا سخت. دوستمان در این شهر ولادیمیر دوستش را به عنوان راهنما همراهمان کرد که نجاتمان داد، چون هیچ تابلویی انگلیسی نیست، خودشان هم ترجیشان این است که انگلیسی صحبت نکنند. به علت سرما هم در پاساژها بسته بود و ما متوجه نمی شدیم اینجا مکانی است که می خواهیم برویم.
در کلیه شهرها مارکت های محلی برپاست که از اطراف سبزیجات و گوشت و میوه و تخم مرغ و هر آنچه دارند را می آورند برای فروش و کیف می دهد شرایطش باشد و از آنها خرید شود.
قرار است کاملتر شود...

شنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۹۲

سفر زيارتي

 آرتان در مسجدالنبي
 بقيع

 نخلستان شيعيان
آرتان و گنبد سبز مسجدالنبي
البيك
 
 بازار خرما


 وقتي بزرگترها جلسه داشتند

درياي سرخ


شنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۹۱

عمو نوروز چه ماهي اين روزا توي راهي ...



كشف2-  تو اين دنيا هر چه بيشتر بلد باشي دنيات وسيع تر مي شه، قسمت عميق استخر رو ديديد؟  هميشه نسبت به قسمت كم عمق خلوت تره، من هر وقت كه مي رم استخر فكر مي كنم چه جولانگاه هايي رو بايد برم سراغش ؟؟
سال 91 اميدوارم كه با بهبودي و سلامتي عمو فضل الله ، سال نيك و پر بركت بودنش رو برا هميشه تو ذهنمون بذاره، دعا كنيم كه از رحمت و بركت بيكران خداوند تمامي ما انسان ها و موجودات بهره مند شويم. براي آرامش دعا كنيم و براي رشدمان كه تكي جلو رفتن نه دردي را از من دوا مي كند و نه از ديگران، براي رشد همگاني مان دعا كنيم و براي كودكان ، نه براي اينكه آيندگان ما هستند كه براي اينكه  ما به واسطه معصوميت آنها زندگاني را مزه مزه مي كنيم.

** اجراي آرتان تو برنامه آخر سالشون عالي بود، روي سن حرف زدنش و ...   آفرين به تلاش زيباش
اما از آرزوهام براي سال 92:
يكي اينكه چوپاني را تجربه كنم و يكي اينكه تو موسسه اي مرتبط با كار براي بچه ها، فعاليت شكوفا داشته باشم.

سه‌شنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۹۱

آرتان پنج ساله




                                    شب موقع خواب دارم براي آرتان قصه مي خوانم داستان مرد كشاورزي كه روباهي را اذيت مي كند، مي گويم چه كار بدي. آرتان مي گه: مامان خودت هم از اين كارهاي بد كردي. با تعجب مي پرسم من؟؟  مي گه  آره مگه اون زنبوري كه آمده بود خانه ما نكشتي!!   حالا من مي خواستم يك طوري روش رو بپوشانم كه زنبور جاش تو خانه نيست و ... كه خودم مي دانستم چه دلايل الكي  دارم سر هم مي كنم.
آخر هفته رفته بودم يك كلاس 3 روزه و فكر مي كردم خيلي انسان معنوي شده ام موقه خواب به آرتان گفتم:  خدا خيلي مهربانه هر چي بخواهيم به ما مي دهد. من دعا مي كنم امشب خواب هاي خوب بده كه ببينم. آرتان گفت مامان من مي گم خدايا هر خوابي دوست داري بده من ببينم و من ماندم  در كلاس  معنوي  كه رفته بودم ...

آرتان عاشق مك كويين و فرانچسكو است و از نظر من هم چون كارتون موجهي است و دوبله خوبي هم داره، ديدنش ارزشمنده. برچسب يا مك كويين يا انگري برد. اسباب بازي  يا مك كويين يا انگري برد.  بازي  انگري برد.  كارتون  يا مك كويين يا انگري برد.
آرتان روز يكشنبه 13 اسفند اولين كنسرت موسيقيش را در موسسه پارس داشت كه من و خاله مريم رفتيم و بسيار عالي بود. از اينكه آرتان 5 ساله رو سن مي تواند مقابل چشم ديگران برنامه اجرا كند بسيار خوشحالم . من در سن 35 سالگي  بسيار بسيار برايم سخت است. خاله مريم هم يدك كشي كه در مك كويين هست را به عنوان هديه خريده بود كه بسيار هيجان انگيز بود و هميشه كنار آرتان است، حتي وقتي كه با اسباب بازي هاي ديگر بازي مي كند.
       بعضي مواقع فكر مي كنم آرتان بهترين پسر دنياست و بعضي اوقات از دستش مي خوام جيغ بكشم و سر به كوه و بيابان بذارم، مثلا در خانه را باز مي كنم با آرتان مي ريم تو، در رو نمي بنده و مي گه هر كي باز كرده  خودش ببنده !!

اين روزها مي خونه :  عمو نوروز  چه  ماهي     اين روزا توي راهي ...

چهارشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۹۱

تئاتر



چند وقتي هست كه با آرتان مي ريم تئاتر. اوايل مي رفتيم ابن سينا اما اين اواخر اصلا تئاتر‌هاش كيفيت نداره و فقط گذراندن زمان هست، پس تا اطلاع ثانوي ابن سينا نمي رويم . اما فرهنگسراي نور كه الان تئاتر ترگل روداره و تالار هنر كه "تاج عروس" تا جمعه  اجرا داره هر دو را پيشنهاد مي‌كنم. ترگل تئاتر بچه است اما تاج عروس براي شادي بزرگسالان است كه بچه‌ها هم خيلي بهشون خوش مي‌گذره حركاتشون شبيه گروه سوسن‌خانم بود و ما 1 ساعت شاد را آنجا گذرانديم. آرتان گفته كلاس اصلا دوست نداره در نتيجه ديگه از اين ترم  موسيقي و لزگي نمي ره.  هنوز تصميمم قطعي نشده كه آيا بايد با حيله و ترفند بچه 5 ساله را كلاسي گذاشت  يا اينكه گفتمانش را احترام گذاشت و تا اطلاع ثانوي اسمش را ننوشت.
كتاب پيامدهاي كمال طلبي پدران و مادران خيلي براي نسل ما مفيد است. كاش نگاهي به آن بياندازيد.
من برنامه شنا دارم، ‌اگه سمت شمال غرب هستيد مي توانيم با هم برويم كه از تجربيات هم براي بچه‌هايمان نيز بهره مند شويم. Rahimi7@yahoo.com