سه‌شنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۵

بندرعباس - قشم - ميناب


مسافرتمان به بندرعباس با همراهي گيتا از تاريخ بيست و سوم فروردين شروع شد. اين دفعه با قطار، وسيله نقليه‌اي که تمام دوران بچگي من در آن گذشته است. آبجي کوچيکه که ترمز‌هاي قطار را سرمهندسي مي‌کند، با کارت اداري راه‌آهن تا توي کوپه قطار همراهمان آمد و کلي خوشحالمان کرد. توي قطار يکي از هم‌خوابگاهي‌هاي دوران دانشجوييمان راديديم و جالب اينکه نيم ‌ساعت قبل که با گيتا شيطونيمون گل کرده بود و توي قطار پياده‌روي مي‌کرديم به گيتا مي گفتم: فکرشو بکن چه همه دوستاي ما الان تو همين غطارند و اين‌قدر که تغيير کرديم ديگه همديگه رو نمي شناسيم. صبح به محض اينکه استراحت کوچکي کرديم با ميثم رفتيم آبگيري که نزديک منزلشان بود و چند حواصيل و کشيم و چنگر نوک‌قرمز و يک عالم کاکايي ديديم.براي شب برنامه گنو داشتيم، البته نه سمت آبگرم، بلکه سمتي که ساختمان‌هاي محيط زيست است و براي شب‌ماني در يکي از آنها اقامت داشتيم و کل و بز و قوچ و ميش، اطرافمان مي‌گشتند. صبح بعد تا بالاترين جايي که ورود ممنوع نبود رفتيم که کل مسير جاده آسفالته، اما خطرناک است و من ترجيح مي دهم دوباره آنجا نروم

ناهار را که بندرعباس خورديم راه افتاديم به‌سمت قشم که گلي که عکسش را انداختم استبرق مي‌باشد که روبه‌روي ساختمان محيط زيست قشم گل داده بود و کلي به نظر من زيبا مي آمد. رفتيم لافت و از چاههاي طلا و بافت زيباي لافت ديدن کرديم و چيزي که اين‌بار کشف کرديم، خانه فرهنگ لافت بود که ارزش ديدن دارد، اتاقي بئد با نام حجله که کلي با زرق وبرق تزئين شده بود و راه افتاديم به سمت روستاي شيب دراز، روستايي که مردمش آب باران را ذخيره مي کنند و در فصل گرما آب نوشيدني شان است. شيب دراز يکي از محل‌هايي‌ست که لاک‌پشت عقابي در آن تخم‌گذاري مي‌کند ، لاک‌پشتي که در خطر انقراض است. از اواخر بهمن تا اوايل خرداد براي تخم‌گذاري به سواحل شيب‌دراز مي آيند . ساعت حدودا 9 بود که با ميثم و گيتا و نجيبه شروع کرديم به قدم‌زدن در ساحل، جايي که لاک‌پشت از خودش به‌جاي مي گذارد کاملا مشخص است، اما قبل از تخم‌گذاري و بعد از تخم‌گذاري اصلا نبايد به لاک‌پشت نزديک شد، تنها در لحظه تخم‌گذاري که لاک‌پشت حس ندارد مي‌توان تخم‌ها را ديد و از آن فیلم گرفت. بچه های محیط زیست منطقه آزاد با سرپرستي آقاي دره‌شوري، تخم‌ها را جمع کرده، شماره‌گذاري مي کنند و در جايي که حصارکشي شده است زير خاک ذخيره مي‌کنند، چون روباه‌ها و سگ‌ها اگر تخم‌ها را گير بياورند يکي از خوراک‌هاي لذيذشان است و گويا مردم محلي نيز به‌خاطر خاصيت درماني آنها، مصرفشان مي کردند. صبح روز بعد گيتا مثل مامانا رفته بود از روستا خريد کرده بود و چيزي که برا ما عجيب بود اينکه توريستي که به ايران مي آيد هميشه از سرويس‌هاي بهداشتي نالان است، راستش يکي از دغدغه‌هاي آنهايي که مسافرت بين شهري دارند همين موضوع است، در شيب‌دراز ما از سيستم بهداشتي شگفت زده شده بوديم؛ جايي که آب‌درياست و شور و مردم روستا از آب باران براي خوردن استفاده مي‌کنند، سيستم بهداشتي بسيار مرتب و تميزي برقرار بود که با برگ‌هاي نخل برايش ديوار درست کرده بودند و من فکر مي‌کردم هيچ‌کاري ندارد بين تمام شهرها چنين سرويس‌هاي تميزي وجود داشته باشد. بعد از ديدم دره ستاره‌ راه افتاديم به‌سمت بازار درگهان و من و ياشار کيف خريديم و حرکت به سمت بندرعباس، براي رفتن به ميناب که قرار شد با لباس محلي جنوبي بريم به يک عروسي.از خانواده ميثم لباس محلي گرفتيم، شلوارهايي کهخ قسمت پائيني آنها گلابتون‌دوزي شده است و گيتاي بااستعداد از خواهر نجيبه در مدت چند دقيقه ياد گرفت. از سد ميناب هم ديدن کرديم و اولين بار بود که عظمت عمراني چنين بنايي را از نزديک حس مي‌کردم؛ شنيديم که در مدت اين بيست و اندي سال که سد پابرجاست ، تنها دو يا سه‌بار دريچه‌هاي سرريز را باز کرده‌اند و اين به‌دليل بارش کم باران در آن منطقه مي باشد

۴ نظر:

ناشناس گفت...

با درود
بدین وسیله می خواستم که شما را در جریان تور عکاسی تهران در روز آدینه 1 اردیبهشت قرار دهم
متاسفانه ایمیل شما را نمی دانستم
شما میتوانید با مراجعه به وبلاگ بنده از روز و تاریخ و ساعت قرار تور عکاسی سوم مطلع شوید

سپاس و بدرود
علی داریانی
e-mail : ali_daryani@yahoo.com
weblog : www.daryani.blogfa.com

ناشناس گفت...

beautyful blog, still I only can "understand" the pictures

ناشناس گفت...

salaam,
chera tuye in postet ax ya matlabi nagzaashti? ya man nemibinam?

ناشناس گفت...

khoshbe halet manam delam aroosi mahali mikhad :(