آرتان جديدا به پشت دراز ميکشد و کتاب را روبه روي صورتش ميگيرد که من برايش تعريف کنم. به همت آبجي کوچيکه کتاب هاي بچگي ما سالم مانده بود و در کارتوني در انباري بود که براي آرتان درآورديم و همان قدر که ما از خاطرات بچگي مان به وجد آمديم آرتان از ديدن کتاب هاي جديد ذوق کرد. کتاب پتسي و اورسولا، سفيد پنبه اي و ... جالب اينکه همه پر از عکس حيوانات است که آرتان عاشقشان است. هر چه بازي باهاش حرکت بيشتري داشته باشد، آرتان بيشتر دوست دارد، کتاب هم که ميخوانم دايم کارهاي کاراکترها را تکرار مي کنم مثلا وقتي بع بعي از روي پل ميپره، مامان هم پا مي شه مي پره، واي که چقدر لي لي کردن را دوست دارد و قاه قاه مي خندد و من بس که خنديدنش را دوست دارم اينقدر اين کار را تکرار ميکنم که از نفس مي افتم. هواپيما بازي هم دوست دارد به اين صورت که بغلم ميخوابد و ما ويژ ويژ کنان از يک طرف هال به سمت ديگر مي دويم و در همين حين آرتان را بالا پايين هم ميبرم. جديدا يک سري حيوان برايش خريديم که ديروز داشتم به آرتان ميگفتم ببين آقا اسبه داره ببر رو بوس ميکنه و اين سري حيواناش همه دو به دو همديگر را بوسيدند، يکدفعه ديدم اين ها را برداشته و داره مي بره سمت ميو ميوش که اون رو هم بوس کنند، گويي احساس کرده بود ميو ميو در اين ميان تنها مونده، ميو ميو از عروسک هاي قديمي آرتانه
سهشنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۸
دوشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۸
علاقه منديهاي آرتان
امروز آرتان يکي از کتاباش رو آورده بود، دست من را باز کرد و گذاشت توي دستم که براش بخوانم، متحيرم که بچه ها چگونه و به چه رواني مي توانند خواسته هايشان را براي ما بيان کنند و ما آدم بزرگ ها اين همه کشتي مي گيريم و در نهايت همديگر را درک نمي کنيم. يک ماهي هست که آرتان کتاب هايش را بر ميدارد، مي آيد خودش را در آغوش اويي که ميخواهد برايش کتاب را بخواند، جا مي دهد و با لبخندي به زيبايي معصوميتش صفحات کتاب را نشان ميدهد، آرتان کلام مفهومي هنوز نمي گويد اما با اشاره و حرکات مرا متوجه ميکند که کدام صفحه کتاب را برايش بخوانم و اينکه چه علاقه عجيبي به آب دارد و از بين داستان ها حتما اول اون صفحهاي که آب بازي داره بايد خونده بشه، البته ميو ميو ها رو هم دوست داره و با ديدن عکسشون به وجد ميياد. از ديدن کتاب و اسباب بازي جديد خيلي ذوق ميکنه به طوري که من دايم سرزنش مي شم که چرا براش اينقدر اسباب بازي ميگيرم و واقعيت اينکه آرتان خيليهايشان را به منظوريکه ساخته شده اند قادر نيست استفاده کند و در جهات ديگري به کار مي برد، مثلا حلقه هاي پرتاب را روي ميله ها نمي انداخت بلکه حلقه ها را دستش ميکرد و دستش را تکان مي داد که حلقه ها بچرخند و ميله ها را هم از هم باز ميکرد و دوياره سعي ميکرد به هم وصل کند که به نظر من همين ها در روند تکاملي بچه ها بسار موثر است. از فضا و مکان جديد استقبال مي کند و به دنبال کشف چيزهاي تازه مي رود، مثلا ديشب خونه خاله مريم، آرتان دايم در حال کشف و شهود بود و گاها با صداي شعف انگيزي ما را هم متوجه ميکرد. ادامه دارد
اشتراک در:
پستها (Atom)