دوشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۸

علاقه منديهاي آرتان


امروز آرتان يکي از کتاباش رو آورده بود، دست من را باز کرد و گذاشت توي دستم که براش بخوانم، متحيرم که بچه ها چگونه و به چه رواني مي توانند خواسته هايشان را براي ما بيان کنند و ما آدم بزرگ ها اين همه کشتي مي گيريم و در نهايت همديگر را درک نمي کنيم. يک ماهي هست که آرتان کتاب هايش را بر مي­دارد، مي آيد خودش را در آغوش اويي که مي­خواهد برايش کتاب را بخواند، جا مي دهد و با لبخندي به زيبايي معصوميتش صفحات کتاب را نشان مي­دهد، آرتان کلام مفهومي هنوز نمي گويد اما با اشاره و حرکات مرا متوجه مي­کند که کدام صفحه کتاب را برايش بخوانم و اينکه چه علاقه عجيبي به آب دارد و از بين داستان ها حتما اول اون صفحه­اي که آب بازي داره بايد خونده بشه، البته ميو ميو ها رو هم دوست داره و با ديدن عکسشون به وجد مي­ياد. از ديدن کتاب و اسباب بازي جديد خيلي ذوق مي­کنه به طوري که من دايم سرزنش مي شم که چرا براش اينقدر اسباب بازي مي­گيرم و واقعيت اينکه آرتان خيلي­هايشان را به منظوريکه ساخته شده اند قادر نيست استفاده کند و در جهات ديگري به کار مي برد، مثلا حلقه هاي پرتاب را روي ميله ها نمي انداخت بلکه حلقه ها را دستش مي­کرد و دستش را تکان مي داد که حلقه ها بچرخند و ميله ها را هم از هم باز مي­کرد و دوياره سعي مي­کرد به هم وصل کند که به نظر من همين ها در روند تکاملي بچه ها بسار موثر است. از فضا و مکان جديد استقبال مي کند و به دنبال کشف چيزهاي تازه مي رود، مثلا ديشب خونه خاله مريم، آرتان دايم در حال کشف و شهود بود و گاها با صداي شعف انگيزي ما را هم متوجه مي­کرد. ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست: