به آرتان مي گم مامان پيشي چي مي خوره ميگه موش، بلند مي گم بابا مي دوني پيشي چي مي خوره؟ آرتان مي دونه ها. بابا مي پرسه آرتان پيشي چي مي خوره و آرتان ميگه پيتزا
آرتان ياد گرفته شمع و كبريت رو فوت كنه و عاشق تولد تولد است، داريم رابين هود مي بينيم، اون قسمتي كه داروغه با آتيش مي ياد، مي بينم آرتان داره مونيتور رو فوت مي كنه.
پسرك من يك هفته اي هست بي حاله، از شنبه شب كه بالا آورد و تب كرد تا الان هنوز سرحال نشده،حالتي شبيه افسردگي آدم بزرگ ها داره، چه شاديي بزرگتر از ورجه وورجه اين كوچولوهاست و چه عذابي عظيمتر از بيماري يك فرشته معصوم
آرتان ياد گرفته شمع و كبريت رو فوت كنه و عاشق تولد تولد است، داريم رابين هود مي بينيم، اون قسمتي كه داروغه با آتيش مي ياد، مي بينم آرتان داره مونيتور رو فوت مي كنه.
پسرك من يك هفته اي هست بي حاله، از شنبه شب كه بالا آورد و تب كرد تا الان هنوز سرحال نشده،حالتي شبيه افسردگي آدم بزرگ ها داره، چه شاديي بزرگتر از ورجه وورجه اين كوچولوهاست و چه عذابي عظيمتر از بيماري يك فرشته معصوم