آرتان همه چيز را بو مي كند، كار به لوله بخاري و فلزات هم كشيده، من هم همراهيش مي كنم و مثلا مي گويم، آره بوي لوله بخاري مي ده و اسم مي برم كه آرتان از طريق اين حس قويش، اسامي خيلي چيزها را هم ياد بگيرد.
پنج شنبه شب عروسي عمو رضا بود و آرتان عاشق آهنگ پشت در سالن شروع كرد دست زدن و مثل هميشه من و باباش رو هم تشويق كرد كه دست بزنيم، وارد سالن كه شديم، صداي بسيار بسيار بلند و ر-قص نوري كه كار از ر-قص گذشته بود، آرتان را به گريه اي انداخت كه رفتيم بيرون، آرتان دستاش رو مي برد بالا و مي گفت صداش بلنده و به گوشش اشاره مي كرد و مي گفت خطرناكه، به نظر من هم اين حد بالاي صدا، واقعا براي گوش خطرناكه
اولين ديدار آرتان و بهار بسيار دلنشين بود، آرتان به چشم كوچكتري كه بايد حمايتش كنه به بهار نگاه مي كرد و موهاش رو ناز مي كرد و به مامان بهار هم پيشنهاد مي داد نازش كنه و جغجغه اي كه از ولايت خارجه برا بهار گرفته بود، اصرار داشت تو دست بهار بزاره
مدتيست براي از شير گرفتن آرتان در تلاشم و در اين راستا فعلا ممه چپ تعطيل شده است و وقتي به آرتان مي گويم مامان ببين ديگه ميمي شير نداره، مي گه داره، يه ذره داره. در اين راستا ياشار بسيار كمكم بود و شب ها بسيار عالي ذهن آرتان را به سمتي ديگر مي برد، ديگر كار به شعرهاي شهريار كشيده است، خاله مريم هم يك شب با عمو امين كمكمان بود و در اين راستا با تعريف داستان كدو كدو قلقله زن، مجبور شد كل فاميل را داخل كدو بكشد كه آرتان شبي بدون ميمي بخوابد
پنج شنبه شب عروسي عمو رضا بود و آرتان عاشق آهنگ پشت در سالن شروع كرد دست زدن و مثل هميشه من و باباش رو هم تشويق كرد كه دست بزنيم، وارد سالن كه شديم، صداي بسيار بسيار بلند و ر-قص نوري كه كار از ر-قص گذشته بود، آرتان را به گريه اي انداخت كه رفتيم بيرون، آرتان دستاش رو مي برد بالا و مي گفت صداش بلنده و به گوشش اشاره مي كرد و مي گفت خطرناكه، به نظر من هم اين حد بالاي صدا، واقعا براي گوش خطرناكه
اولين ديدار آرتان و بهار بسيار دلنشين بود، آرتان به چشم كوچكتري كه بايد حمايتش كنه به بهار نگاه مي كرد و موهاش رو ناز مي كرد و به مامان بهار هم پيشنهاد مي داد نازش كنه و جغجغه اي كه از ولايت خارجه برا بهار گرفته بود، اصرار داشت تو دست بهار بزاره
مدتيست براي از شير گرفتن آرتان در تلاشم و در اين راستا فعلا ممه چپ تعطيل شده است و وقتي به آرتان مي گويم مامان ببين ديگه ميمي شير نداره، مي گه داره، يه ذره داره. در اين راستا ياشار بسيار كمكم بود و شب ها بسيار عالي ذهن آرتان را به سمتي ديگر مي برد، ديگر كار به شعرهاي شهريار كشيده است، خاله مريم هم يك شب با عمو امين كمكمان بود و در اين راستا با تعريف داستان كدو كدو قلقله زن، مجبور شد كل فاميل را داخل كدو بكشد كه آرتان شبي بدون ميمي بخوابد