یکشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۷

آرتان و غورغور


۱۵ نظر:

ناشناس گفت...

:X:)

ناشناس گفت...

salam! cheghadr mashallah in golpesar lop dare! khoda hefzesh kone :* nooshin

ناشناس گفت...

vay che ghor ghore ghashangi.
ki barash kharide???????

ناشناس گفت...

salam, artane khoshgel ba oon lopaye nazesh ke harf nadare, modele negah kardane ghoor ghooram monhaser befarde... sanaz

ناشناس گفت...

Mina joonam,
delam baraie hardotoon ie zarre shode,che khoob ke balakhare ie chizi neveshti !:) man harshab taa Ryan mikhabe miam weblog e Roya o shoma ro check mikonam ...
Nasim

ناشناس گفت...

سلام
واای چفدر نازه خدایا
خیلی هم شبیه مامانش شده البته نه منو یاد باباش هم انداخت.
بازم ازش عکس بذار.
چه خواب آرومی :)

ناشناس گفت...

maman avisaye aziz, khoshhalam ba shoma ashan shodam. zemana didam ke doostane moshatraki ham darim... doostani mesle fateme va amir hossiene aziz...
vali chizi ke moano moteajjeb kard in bood ke chera babate gandomgoon boodane gole koochulutoon narahatid? na hamin lebase zibast neshane adamiyyat... moragebe fereshte kuchuloo bashid... va khoda ham ba dadanesh be shoma lotfesh ro kamle karde...

ناشناس گفت...

خیلی نازنین است این پسر کوچولوت
برکت و شادی و سلامتی

ناشناس گفت...

سلام خاله مینا.
این آرتان لپوی ما حسابی خوشگل شده ها. فکر کنم بالاخره قسمت بشه برای دومادیش بیایم دیدنش!
راستی چه تفاهمی! داداش عرفانش هم یکی از همین غورغورها داره.

پــروانه گفت...

سلام
چند وقتی بود اینجا نیومده بودم با خودم فکر می کردم سرگرم نگهداری فرزندت هستی
حالا که آمدم و نوشته های زایمان و زردی و.. اینا رو که خوندم چشام گرد شد و گفتم وای چه قدر سختی کشیده این مینا!ا
من زایمانهام طبیعی بوده ولی کمر دردی که دو سال پیش گرفتم از درد زایمان بدتر بود
بیماری فرزندان هم که نصیب گرگ بیابان هم نشود

پروانه

با آروزی شادی و تندرستی شما

Soude گفت...

Mina jaan , cheghadr Artaan e azizam doost dashtanie :) motmeannam hamontoor ke moshkelat e zamane bardaari hal shod, inha ham hal mishe be zoodi ba vojode mamane tavanaee chon to va khodaye mehraboon :)
Soode :*

ناشناس گفت...

عزیزم ترست به کوچولوی تپلت منتقل می شه. حیف که نمی تونی لپهای تپلیش رو بماچونی. امیدوارم زودتر این مشکل ارتان کوچولو هم رفع بشه. به استرس و اضطراب قبل از زایمان فکر کن. مطمئنا این نیز بگذر. بوس

ناشناس گفت...

سلام
حسرت ما برای نديدن اين فرشته کوچک بيشتر شد. صورتش به داداشی و لپهايش به ياشار رفته است.
خدا حفظش کند.
به اميد ديدار آرتان،ياشار و شما

ناشناس گفت...

مسعود هستم
سلام.
منم یه سالی بود که وبلاگت رو ندیده بودم.
خدا رو شکر که همه چی به خیر گذشته. خدا گل پسرتون رو نگه داره

ناشناس گفت...

سلام
واي که ماشاا... چه لپاي خوشگلي داره. حسابي از طرف من ببوسش
سلام فراوان برسون