یکشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۹

پارك، پارك و فقط پارك

ساعت 9 شب هست و ما هنوز آرتان را پارك نبرديم، به آرتان مي گم مي تونيم بريم پارك، يا بريم خانه عرفان و خاله رويا، يا اينكه از خاله رويا و عرفان بخواهيم بيايند خونه ما، كدامش بهتره؟ آرتان مي گه ما بريم پارك، عرفان هم بياد پارك

بعد از تحمل يكسال پرمشقت، باباي آرتان تصميم گرفت از ساعت كاريش كم كنه و چند ساعتي هم در روز من و آرتان رو ببينه، اينكه آرتان خيلي كم به سمت ياشار مي ره، از نظر من دليلش نبود ياشار در اين يكسال نيست، دليلش اين هست كه ياشار وقتي هم كه خانه بود، ذهنش با ما نبود و اين رو قبل از اينكه حتي من متوجه بشم، مسلما آرتان متوجه شده بود

در پرواز اخيرمان آرتان از لحظه پرواز هواپيما بسيار ترسيد كه در نهايت در هواپيما بالا آورد و خب البته يكي از دلايل مهم آن هم بد خوابيش بود كه ساعت پروازمان 2 نيمه شب بود، تا اينكه در آغوش من خوابش برد، از آن به بعد شديد به من وابسته شد، در اين حد كه بعضي وقت ها من عصبي مي شدم بس كه مامان مامان صدا مي كرد و البته مهمتر از همه اينكه استقلالش را نداشت، دنبال راهكارهايم كه اميدوارم به نتيجه برسد

دنياي خيالي آرتان آنقدر زيباست كه من هم گاها با او همراهي مي كنم، بر فرض مزرعه اي كه خيالي با خاله مريم كاشته اند و آب داده اند و قارچ و سيب زميني در آن رشد كرده است را دايم سر مي زند و اگر خاله مريم پشت تلفن حال مزرعه را بپرسد، اول مي رود سر مي زند بعد مي آيد به خاله جواب مي دهد

حيوان مورد علاقه پسرم بزمچه است، به بچگي خودم هم كه بر مي گردم مي بينم بزمچه برايم حيوان خاصي بود

چند روز پيش كه ديدم آرتان دارد آهنگي را با لهجه لري مي خواند متوجه شدم كه علم روانشاسي را كلا ببوسم كنار بگذارم كه توانايي نامحدود كودكانمان را حد مي گذارد و منم كه مريد آن ها هستم به فرشته بيكرانم، كرانمند مي نگرم، نه تنها چيزي را فارسي و تركي و انگليسي به وضوح از هم تفكيك مي كنند كه لهجه ها را هم كامل ياد مي گيرند

به مدد آرتان من هم دارم تركي ياد مي گيرم ، هر شب مثل استادي مهربان، موقع خواب چشم در ستاره هاي چسبيده به سقف اتاق از من مي پرسد مامان الدوز چي مي شه؟ مي گم ستاره، لبخند رضايتي مي زند كه مرا بيشتر به آموختن ترغيب مي كند

۵ نظر:

لیلی مامان آراز گفت...

آویسا جان برادری دارم به اسم یاشار و دخترش اولدوز... به این ترتیب آرتان هم رگ ترکی دارد؟ برای من هم آراز مهمترین دلیلی است که باعث می شود هرشب که از خواب چشمهایم به هم می آید کتاب را بردارم و دوکلمه داچ یاد بگیرم. نمی دانی چه حس بدی دارد وقتی آن روزی را تصور می کنم که پسرم در مدرسه از داشتن مادری که بلد نیست به زبان دوستانش گفتگو کند خجالت زده است.... قربان لری حرف زدنش و راه حلهایی که ارائه می کند برای پارک و دیدن دوستش!

nasim mamane artin گفت...

سلام...
این عکس بالا مربوط به ایرانه یا جای دیگه؟؟؟

میخواستم ببینم تونستی موفق بشی مهد خوبی تو محدوده ستاری پیدا کنی؟ منم همون طرفهام و خیلی دلم میخواد یه مهد خوب پیدا کنم.. اگه به نتیجه ای رسیدی به منم بگو بدون زحمت...

عسل مامان آراز گفت...

امروز قالبت با من سر سازگاری داشت
آویسا!!عاشق نامت هستم ای آب گوارا..بخصوص آب پشتکوه باشد یا...هر چند فرقی نمی کند آبهای کوههای بختیاری و لرستان همه پاکند و زلال

nasim mamane artin گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
نسیم گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.