شنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۹

سفرنامه روس - قسمت اول

سفرنامه روس[1]
تاريخ : پنج شنبه 31 تير ماه الي جمعه 8 مرداد ماه 1389

توصيه هاي قبل از سفر:
1- كتاب lonelyplant را مثل انجيل به خودتان بچسبانيد و هرگز دور نكنيد، در اين ولايت كسي انگليسي صحبت نمي كند و هيچ تابلوي انگليسي حتي در مترو پيدا نمي كنيد
2- Alphabete روسي را ياد بگيريد
3- خط هاي مختلف مترو را امتحان كنيد، محصوصا در سنت پطرزبورگ كه جزيره هاي مختلف را به هم وصل مي كند و اين جزيره ها از لحاظ رفاه زندگي كاملا با هم متفاوتند
4- نقشه، بروشور، مجله، كتاب، نقشه دو زبانه مترو به انگليسي و روسي و هر آنچه فكرش را بكنيد در حال حاضر(بعد از برگشت) دارم و مي توانم امانت دهم
5- با google earth مناطقي كه قرار است ببينيد، بيابيد، ذهنيت مفيدي برايتان به ارمغان مي آورد

پنج شنبه 2 صبح پرواز به سمت مسكو با هواپيمايي ايروفلوت روسي، بر عكس آنچه از روسيه توپولوف در ذهنمان است ما جز ايرباس در 4 پروازي كه در اين ولايت داشتيم هواپيماي ديگري نديديم. مدت پرواز تا مسكو 4 ساعت، پياده شديم و از نو سوار شديم به مقصد سنت پطرزبورگ، كه يك ساعت و نيم طول مي كشيد. مسلما آنكه ترجيح بر آن است كه سختي هاي سفر در ابتدا باشد كه شوق سفر انرژي را افزون مي كند، اينكه در ابتدا تا سنت پطرزبورگ برويد و در برگشت پروازتان فقط از مسكو باشد به نظر من در راحتي سفر تاثيرگذار است. هتل ما در سنت پطرزبورگ Park inn بود به نظر من بد نبود اما كلا در روسيه توريست را تحويل نمي گيرند، هتل ها خميردندان، مسواك و دمپايي ندارند، ظروف شامپو صابون را پر مي كنند و از نو برايتان مي گذارند. به علت سرماي هوا اصلا وسايل خنك كننده ندارند و غالب اتاق ها گرم بود، نه در حد اذيت كننده، هواي سنت پطرزبورگ در اين مدت بهاري بود، اما در مسكو هوايي را تجربه كرديم كه در 130 سال اخير در آنجا بي سابقه بوده، دماي 39 درجه كه از نظر من راهروهاي هتل هم گرم بود، در روزنامه شان خواندم كه پيشنهاد شده بود پليس ها به علت گرماي هوا لباسشان را عوض كنند و صندل و شلوارك پا كنند كه خب تصويب نشد. در سنت پطرزبورگ شب ها ساعت 11 به بعد خورشيد غروب مي كرد و ما تا ساعت 1 نيمه شب در خيابان ها بوديم، مترو ساعت 1 تعطيل است و ايستگاهها را ساعت 12:30 مي بندند كه قطارهاي در حال حركت برسند، اگر به مترو نرسيد كرايه تاكسي ها بسيار گران است و جاي 700 تومان مترو نزديك به 25000 تومان بايد بپردازيد به راننده تاكسي. به ما گفته بودند 10 شب به بعد سوار مترو نشويد، چه در مسكو چه در سنت پطرزبورگ، از نظر من و آرتان و ياشار كه اصلا ناامن نبود كه هيچ، پر از صحنه هاي ماچ و بوس و كنار بود كه ما بسي لذت مي برديم. عميق ترين ايستگاه متروي دنيا در سنت پطرزبورگ واقع است، روز اول يعني پنج شنبه گشتي در شهر زديم و متروي معروف را تست زديم كه خوشبختانه آرتان هم عاشق آن بود. واقعيت اينكه در خيلي موارد حق آرتان را ضايع مي كرديم چون زورمان مي رسيد و گاها كار به جايي مي رسيد كه آرتان طفلك حقش را با گريه و داد و فرياد و بي قراري از ما طلب مي كرد كه به نظر من حق با او بود، سرسره بازي و الاكلنگ آرتان برايش خيلي مهمتر از موزه آرميتاژ و پارك پترهوف و ... بود، در سفرهاي آتي سعي مي كنم برنامه منظمي تدوين كنم كه حق آرتان را به نفع خودمان ضايع نكنيم. قلعه پتروپاول كه افرادي چون ماكسيم گوركي در آن زنداني بوده اند و مفبره تزارهاست در كنار رود نوا واقع است و آنقدر زيباست كه بسياري عروس دامادها آنجا عكس يادگاري مي انداختند. توپ هاي اين قلعه هر روز راس ساعت 12 ظهر شليك مي كنند. اطلاعات اين سايت بسيار مفيداست:
http://biyataberavim.persianblog.ir/post/215

[1] اقتباس از سفرنامه جلال آل احمد

۷ نظر:

لیلی گفت...

روسیه باید کشور دوس داشتنی باشه. یک تاریخ خیلی عمیق و خیلی تاریک پشت سرش داره که با خوندن از اون تموم نمیشه.... جزو اون کشورهاییه که نمیشه عمق غم و احساسش رو کامل درک کرد. بی صبرانه منتشر خوندن قسمت های بعدی هستم...
ضمنا من هم مثل تو گاهی حس می کنم اینجور وقت ها بچه ها حقشون ضایع میشه. برای همین هم معمولا تو برنامه ریزی ها بازدید از جاهای تفریحی و پارک هم هست...معمولا از موزها ها هم فاکتور می گیرم مگر اینکه واقعا نشه نرفت....

مامان گفت...

آویسا جان سفرنامه که عالی بود و کلی از خوندنش لذت بردم ولی از اون بهتر عکسا بودن ممنون عزیزم (عکسای پست قبل )

لیلا مامان پویان گفت...

ممنون بابت سفرنامه آویسا جان
سایتی که معرفی کردی برای منهم مرجع خیلی مهمی است در سفرها

عسل مامان آراز گفت...

همیشه به سفر آویسا جان
یکی از قشنگترین فیلمهایی که دیدم آناستازیاست....البته نسخه کارتونی اش را، عکسها رو که نگاه می کردم می دیدم سبز چه رنگ زیبایی است....چقدر چشم نوازه...نظری راجع به روسیه ندارم....بیشتر ترس است، ارتش سرخ را برایم تداعی می کند و گاهی نیز لذت می برم از اینکه بیاد میارم که قوام السلطنه با چه زیرکی رفیق استالین را فریب داد....اما هر چه هست بلشویکها را دوست ندارم...راستی آویسای عزیز بیشتر دلم می خواهد از این بدانم که سفر با کودکی 2-3 ساله چطور است؟ آیا مادر و پدر رو خسته تر نمی کنه؟

زرافه خوش لباس گفت...

سفر روسيه بايد خيلي خوب باشد. پدر من هم خيلي تعريف مي كرد. چه عكسهاي قشنگي. اون باغ بزرگ خيلي قشنگ بود. من عاشق سفرنامه خوندنم.

مامان فر از گفت...

منم روسیه رو دوست داشتم و این به خاطر کتابای داستایوسکیه یحتمل. فکر کنم شناخت دنیا از روسیه بیشتر به دلیل نویسندگان خوبشه.
سفرنامه خوب و جامع و خلاصه ای بود. برادر من هم دو ماه پیش رفته بودند و کلی هم متعرف کردند. از تمیزی شهر و مترو و فیلان و بهمان. همیشه به سفر

Norman گفت...

سلام،
امیدوارم که همگی خوب باشین. امروز اتفاقی گذارم اینجا افتاد و فقط از نشونی هایی که توی نوشته هات بود شناختمت!
قسمت های بعدی سفرنامه رو بنویس.
سلام برسون.
هومن